وانشات خونآشامی ~آشنایی خونین~pt2
پاشدی و دستت به خاطر اینکه انداختت زمین اسیب دید و ازش خون اومد
که دیدی چشاشو بسته و بینیشو با دستش گرفته
پاشدی و اروم گفتی دیوونه و از کنارش رد شدی
که گف: تو جنگل من چیکار میکنی
ا. ت: وای جنگلتو بگیرن، نخوردیم بیا اها واسه تو..... دیوونه
که دوباره گف: تو چطور اومدی اینجا
ا. ت: مثل ادم....
و گفی: اها راستی ممنون
و رفتی عجیب غریب بود اون منطقه داشتی میرفتی که پات سر خورد افتادی و کمی پایین رفتی و اسیب دیدی هیچ مثل اینکه پات شکست
با داد گفی: آییییییییی... پام... پام شکست
که یهویی پشت سرت دیدی و جیغ کشدی
ا. ت: عااااااا.... تو... تو. ...
که گف: اههه این چه صدایی گوشام کر شد
اومد کنار پات نشست کتونی تو دراورد
ا. ت: نه.. نه... دس نزن... من میترسم
که بدون توجه به حرفت به کارش ادامه داد و پاتو یهویی یه حرکتی داد که جیغ کشیدی
ا. ت: آییییییی..... آییییی(با گریه)
گف: پاشو پات خوب شد
پاشدی ولی نتونستی روش راه بری و همش اه اه میکردی
که اومد سمتت
گف: بس کن گوشامو مر کردی اینقدر اه اه کردی
ا. ت: سنگدل
که یهویی بلندت کرد و تو اغوشش گرفتتـــ
ا. ت: تو چرا انقد سنگدل بنظر میرسی
یهویی یه جوری نگات کرد که اب دهنتو قولت دادی
ا. ت: ب. باشه بابا چی گفتیم
داشت میبردت
ا. ت: کجا میبری منو
گف: بیرون جنگل
که سعی کردی خودتو از بغلش بندازی پایین که گزاشتت پایین
و برگشتی رفتی
ا. ت: من از اینجا نمیرم تا اون گل لعنتی رو پیدا کنم... اصن من وسایلام مونده
که گف: اینجا بشین تا بیارمشون
که یهویی ناپدید شد
ترس کل وجودت رو گرف
ا. ت: چی، چطور.... آی من میترسم اون... اون ناپدید شد.... آی مامان
که یهویی صدایی شنیدی
ا. ت: اومدی.... چرا اینحوری میکنی.... بیا جلو دیه(با ترس)
که اومد جلو و مثل گرگ بود ولی مث انسان بود
جیغ بلندی کشیدی
و همش داشت به دستت که ازش خون میومد نگا میکرد که یهویی حمله کرد به سمتت
که....
یکی مث خودش پرید سمتش و بهش حمله کرد و زود فرار کرد اونی که بهت حمله کرد
که یهویی کسی که نجاتت داد نبدیل به همون کس شد
ا. ت:(با گریه) اینجا.... اینجا داری چی میشه
داشت میومد سمتت که عقب عقب میرفتی رفت اونور دیگه و چند نمونه از همون گیاه و وسایلاتو اورد و بهت داد
و گف: بهتره که از اینجا زود بری..... من کمکت میکنم
اومد سمتت ترسیدی که گف: نترس
دستت رو گرف که یهویی جایی که ماشینتو پارک کرده بودی خودتو دیدی اون نبود، رفته بود......
که دیدی چشاشو بسته و بینیشو با دستش گرفته
پاشدی و اروم گفتی دیوونه و از کنارش رد شدی
که گف: تو جنگل من چیکار میکنی
ا. ت: وای جنگلتو بگیرن، نخوردیم بیا اها واسه تو..... دیوونه
که دوباره گف: تو چطور اومدی اینجا
ا. ت: مثل ادم....
و گفی: اها راستی ممنون
و رفتی عجیب غریب بود اون منطقه داشتی میرفتی که پات سر خورد افتادی و کمی پایین رفتی و اسیب دیدی هیچ مثل اینکه پات شکست
با داد گفی: آییییییییی... پام... پام شکست
که یهویی پشت سرت دیدی و جیغ کشدی
ا. ت: عااااااا.... تو... تو. ...
که گف: اههه این چه صدایی گوشام کر شد
اومد کنار پات نشست کتونی تو دراورد
ا. ت: نه.. نه... دس نزن... من میترسم
که بدون توجه به حرفت به کارش ادامه داد و پاتو یهویی یه حرکتی داد که جیغ کشیدی
ا. ت: آییییییی..... آییییی(با گریه)
گف: پاشو پات خوب شد
پاشدی ولی نتونستی روش راه بری و همش اه اه میکردی
که اومد سمتت
گف: بس کن گوشامو مر کردی اینقدر اه اه کردی
ا. ت: سنگدل
که یهویی بلندت کرد و تو اغوشش گرفتتـــ
ا. ت: تو چرا انقد سنگدل بنظر میرسی
یهویی یه جوری نگات کرد که اب دهنتو قولت دادی
ا. ت: ب. باشه بابا چی گفتیم
داشت میبردت
ا. ت: کجا میبری منو
گف: بیرون جنگل
که سعی کردی خودتو از بغلش بندازی پایین که گزاشتت پایین
و برگشتی رفتی
ا. ت: من از اینجا نمیرم تا اون گل لعنتی رو پیدا کنم... اصن من وسایلام مونده
که گف: اینجا بشین تا بیارمشون
که یهویی ناپدید شد
ترس کل وجودت رو گرف
ا. ت: چی، چطور.... آی من میترسم اون... اون ناپدید شد.... آی مامان
که یهویی صدایی شنیدی
ا. ت: اومدی.... چرا اینحوری میکنی.... بیا جلو دیه(با ترس)
که اومد جلو و مثل گرگ بود ولی مث انسان بود
جیغ بلندی کشیدی
و همش داشت به دستت که ازش خون میومد نگا میکرد که یهویی حمله کرد به سمتت
که....
یکی مث خودش پرید سمتش و بهش حمله کرد و زود فرار کرد اونی که بهت حمله کرد
که یهویی کسی که نجاتت داد نبدیل به همون کس شد
ا. ت:(با گریه) اینجا.... اینجا داری چی میشه
داشت میومد سمتت که عقب عقب میرفتی رفت اونور دیگه و چند نمونه از همون گیاه و وسایلاتو اورد و بهت داد
و گف: بهتره که از اینجا زود بری..... من کمکت میکنم
اومد سمتت ترسیدی که گف: نترس
دستت رو گرف که یهویی جایی که ماشینتو پارک کرده بودی خودتو دیدی اون نبود، رفته بود......
۶۱.۴k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.