ترس از تنهایی 🤍🖤 •°Part 34°•
جونگ کوک: خب خانم خانما کارام مونده ها میخوای اخراج بشم
لیانا: تو بهترین دکتر کره ای اخراجت نمیکنن
جونگ کوک: اکی ولی خب کلی کار ریخته رو سرم باید زود انجام بدم که زودم بیام خونه دیگه
لیانا: یعنی میگی برم؟
جونگ کوک: اگر میخوای بمون ولی خسته میشی اینطوری عزیزم
لیانا: باشه پس میرم نارا بیچاره ام تو ماشین مونده
جونگ کوک: باشه امشب دیگه زود میام واقعا
لیانا: باشه عشقم
لیانا: نزدیک کوک شد و اون دو شروع به بوسیدن هم کردم اونم خیسی که صداش تو کل اتاق پیچیده بود بعد از پنج دقیقه بوسیدن بالاخره از هم جدا شدن
جونگ کوک: خیلی شیطون شدیا اگر کار نداشتم همین الان جرت میدادم بیبی گرل
لیانا: خب بجاش زود کارت رو انجام بده تو خونه چند راند انجامش بدیم
جونگ کوک: چشم
لیانا: خب من دیگه برم بابای
جونگ کوک: مواظب خودت باش
لیانا از اتاق اومد بیرون ولی هیچ کدوم از اون دوتا خبر نداشتن که هیونا پشت در ایستاده و همه چیز رو شنیده
(نارا)
نارا: ای خدا اینا دارن اون بالا چه غلطی میکنن سه ساعت اوفف(آروم جوری که خودش بشنوه گفت)
همون موقع جیمین داشت میرفت بالا که نارا رو دید هنوزم بت دیدنش قلبش به تپش میوفته تصمیم گرفت یکم باهاش حرف بزنه پس سمت نارا رفت
جیمین: سلام
نارا به جیمین نگاه کرد و بعد مکث کوتاهی جوابش رو داد و نگاهش رو گرفت
نارا: سلام
جیمین: برای چی اومدی اینجا؟
نارا: بخاطر لیانا اومدم نترس زود میرم تا عشقت منو نبینه ناراحت بشه(همسر جیمین پرستاره همین بیماریتانه ولی توی این روز مرخصیه)
نارا میخواست دوباره سوار ماشین بشه که جیمین دستش رو گرفت
جیمین: من منظورم این نبود فقط میخواستم بدون کسی طوریش شده یا نه چرا به خودت میگیری
نارا: میشه دستمو ول کنی
جیمین: نه نمیشه چرا انقدر لجبازی؟
نارا: من کجام لجبازی خودت لجبازی
جیمین: همین الان داری لجبازی میکنی بعد میگی کجام لجبازی!!
نارا: اصلا لجبازم به توچه؟ تو برو به زندگیت برس
جیمین: بخاطر همین یه دنده بودنت زندگیمونو خراب کردی
نارا: خودم میدونم لازم نیست این چیزارو بهم بگی خودم کردم خودمم چوبشو خوردم خیالت راحت باشه قشنگ حرف تو شد من پشیمون شدم از کارم ولی زمانی که خیلی دیر بود حالا ام برو به کارت برس
جیمین از اینکه نارا این حرف هارو زد ناراحت شد اون نمیخواست اون رو مقصر کنه یا زندگیش نابود بشه
جیمین: نارا من هنوزم دوستت دارم
نارا باشنیدن این حرف از جیمین خوشحال شد ولی بادش افتاد که اون الان ازدواج کرده و دوتا دختر داره و این یعنی دیگه مال اون نیست
نارا: تو الان زن و بچه داری برو پیش اونا نه منی که ولت کردم
جیمین: میشه بس کنی
نارا: نه نمیشه
جیمین رفت .....
کپی ممنوع ❌
لیانا: تو بهترین دکتر کره ای اخراجت نمیکنن
جونگ کوک: اکی ولی خب کلی کار ریخته رو سرم باید زود انجام بدم که زودم بیام خونه دیگه
لیانا: یعنی میگی برم؟
جونگ کوک: اگر میخوای بمون ولی خسته میشی اینطوری عزیزم
لیانا: باشه پس میرم نارا بیچاره ام تو ماشین مونده
جونگ کوک: باشه امشب دیگه زود میام واقعا
لیانا: باشه عشقم
لیانا: نزدیک کوک شد و اون دو شروع به بوسیدن هم کردم اونم خیسی که صداش تو کل اتاق پیچیده بود بعد از پنج دقیقه بوسیدن بالاخره از هم جدا شدن
جونگ کوک: خیلی شیطون شدیا اگر کار نداشتم همین الان جرت میدادم بیبی گرل
لیانا: خب بجاش زود کارت رو انجام بده تو خونه چند راند انجامش بدیم
جونگ کوک: چشم
لیانا: خب من دیگه برم بابای
جونگ کوک: مواظب خودت باش
لیانا از اتاق اومد بیرون ولی هیچ کدوم از اون دوتا خبر نداشتن که هیونا پشت در ایستاده و همه چیز رو شنیده
(نارا)
نارا: ای خدا اینا دارن اون بالا چه غلطی میکنن سه ساعت اوفف(آروم جوری که خودش بشنوه گفت)
همون موقع جیمین داشت میرفت بالا که نارا رو دید هنوزم بت دیدنش قلبش به تپش میوفته تصمیم گرفت یکم باهاش حرف بزنه پس سمت نارا رفت
جیمین: سلام
نارا به جیمین نگاه کرد و بعد مکث کوتاهی جوابش رو داد و نگاهش رو گرفت
نارا: سلام
جیمین: برای چی اومدی اینجا؟
نارا: بخاطر لیانا اومدم نترس زود میرم تا عشقت منو نبینه ناراحت بشه(همسر جیمین پرستاره همین بیماریتانه ولی توی این روز مرخصیه)
نارا میخواست دوباره سوار ماشین بشه که جیمین دستش رو گرفت
جیمین: من منظورم این نبود فقط میخواستم بدون کسی طوریش شده یا نه چرا به خودت میگیری
نارا: میشه دستمو ول کنی
جیمین: نه نمیشه چرا انقدر لجبازی؟
نارا: من کجام لجبازی خودت لجبازی
جیمین: همین الان داری لجبازی میکنی بعد میگی کجام لجبازی!!
نارا: اصلا لجبازم به توچه؟ تو برو به زندگیت برس
جیمین: بخاطر همین یه دنده بودنت زندگیمونو خراب کردی
نارا: خودم میدونم لازم نیست این چیزارو بهم بگی خودم کردم خودمم چوبشو خوردم خیالت راحت باشه قشنگ حرف تو شد من پشیمون شدم از کارم ولی زمانی که خیلی دیر بود حالا ام برو به کارت برس
جیمین از اینکه نارا این حرف هارو زد ناراحت شد اون نمیخواست اون رو مقصر کنه یا زندگیش نابود بشه
جیمین: نارا من هنوزم دوستت دارم
نارا باشنیدن این حرف از جیمین خوشحال شد ولی بادش افتاد که اون الان ازدواج کرده و دوتا دختر داره و این یعنی دیگه مال اون نیست
نارا: تو الان زن و بچه داری برو پیش اونا نه منی که ولت کردم
جیمین: میشه بس کنی
نارا: نه نمیشه
جیمین رفت .....
کپی ممنوع ❌
۵۸.۲k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.