نوشیدن خون قرمز
🩸𝐃𝐫𝐢𝐧𝐤𝐢𝐧𝐠 𝐫𝐞𝐝 𝐛𝐥𝐨𝐨𝐝🩸
(𝐏𝐚𝐫𝐭 21)
( ات تا اومد بقیه حرفشو بگه تهیونگ اومد دست ات محکم گرفت و کشید سمت خودش و ات کاملا افتاده بود رو تهیونگ و سر هاشون روبه روی هم قراره گرفته بود و لباشون 3 سانت از هم فاصله داشت....)
تهیونگ: بیبی.... خودت خوب میدونی قراره یه شب مال من بشی..... پس انقد زیرکی نرو....
ات: .....
تهیونگ: ( با صدای بمش) ممکنه یکم لبات خونی بشه.... ولی دیگه طاقت ندارم..... لباتو میخوام...!!!
ات: اشکالی نداره.... ولی فقط محکم مک نزن چون لبام پاره میشه....
تهیونگ: .... فقط یه بوس ریز میخوام....
ات: اوهوم....
( تهیونگ لباشو برد سمت ات و چسبوند به لباش و اروم مک میزد تا ات لبش پاره نشه..... و ات هم همراهی میکرد که یهو یه نفر در اتاق باز کرد و اومد تو.....)
جونگ کوک: تهیونگ من رفتم پیش جنی پس..... ( تهیونگ و ات همونطور که لباشون بهم چسبیده بود داشتن به جونگ کوک نگاه میکردن جونگ کوک با دیدن این صحنه خودشو زد به اون راه.....
جونگ کوک: فردا میبینمت.... ( سریع از اتاق خارج شد....)
تهیونگ: ( دوباره شروع کرد به اروم مک زدن.....)....( بعد چند مین جدا شدن...)
تهیونگ: ات.....
ات: بله...
تهیونگ: سینه های خودته؟!.... یا عمل کردی؟!...
ات: ( با قیافه پوکر به تهیونگ نگاه کرد....)..... نخیر..... سینه های خودمه.... بعدشم من دختر عملی نیستم....
تهیونگ: خوبه..... سینه هات سایزش چنده؟!....
ات: با اجازتون..... 85....
تهیونگ: اوه اوه..... ( لباشو بهم مالید و اب دهنشو قورت داد....)
ات: خب حالا ولم کن میخوام بخوابم....
( ات از رو تهیونگ بلند شد و رفت کنارش دراز کشید و خودشو تو بغل تهیونگ جا کرد و چشماش سنگین شد و خوابش برد.....)
تهیونگ: ( اروم زیر لبی گفت....)..... حالا خوبه الان داشت غر میزد نگاه عین بچه گربه خوابیده تو بغلم..... ( پیشونیه ات رو بوسید و خودشم خوابش برد.....)
فردا صبح ساعت 1 ظهر:
ات ویو
با افتادن نور خورشید جلو صورتم از خواب بیدار شدم و تهیونگ هم عین بچه ها خودشو تو بغلم جا کرده بود و خوابیده بود که خندیدم و اروم از بغلم در اورد بیرون و رفتم دستشویی و سر و صورتمو شستم و اومدم اتاق تهیونگ و بالاخره یه شونه پیدا کردم و موهام که از کمرم بود رو شونه کردم که خواستم برم پایین دیدم که لباسام مناسب نیست و در اتاق بستم و دیدم تهیونگ بلند شده....
ادامه اش تو کامنتا.....
(𝐏𝐚𝐫𝐭 21)
( ات تا اومد بقیه حرفشو بگه تهیونگ اومد دست ات محکم گرفت و کشید سمت خودش و ات کاملا افتاده بود رو تهیونگ و سر هاشون روبه روی هم قراره گرفته بود و لباشون 3 سانت از هم فاصله داشت....)
تهیونگ: بیبی.... خودت خوب میدونی قراره یه شب مال من بشی..... پس انقد زیرکی نرو....
ات: .....
تهیونگ: ( با صدای بمش) ممکنه یکم لبات خونی بشه.... ولی دیگه طاقت ندارم..... لباتو میخوام...!!!
ات: اشکالی نداره.... ولی فقط محکم مک نزن چون لبام پاره میشه....
تهیونگ: .... فقط یه بوس ریز میخوام....
ات: اوهوم....
( تهیونگ لباشو برد سمت ات و چسبوند به لباش و اروم مک میزد تا ات لبش پاره نشه..... و ات هم همراهی میکرد که یهو یه نفر در اتاق باز کرد و اومد تو.....)
جونگ کوک: تهیونگ من رفتم پیش جنی پس..... ( تهیونگ و ات همونطور که لباشون بهم چسبیده بود داشتن به جونگ کوک نگاه میکردن جونگ کوک با دیدن این صحنه خودشو زد به اون راه.....
جونگ کوک: فردا میبینمت.... ( سریع از اتاق خارج شد....)
تهیونگ: ( دوباره شروع کرد به اروم مک زدن.....)....( بعد چند مین جدا شدن...)
تهیونگ: ات.....
ات: بله...
تهیونگ: سینه های خودته؟!.... یا عمل کردی؟!...
ات: ( با قیافه پوکر به تهیونگ نگاه کرد....)..... نخیر..... سینه های خودمه.... بعدشم من دختر عملی نیستم....
تهیونگ: خوبه..... سینه هات سایزش چنده؟!....
ات: با اجازتون..... 85....
تهیونگ: اوه اوه..... ( لباشو بهم مالید و اب دهنشو قورت داد....)
ات: خب حالا ولم کن میخوام بخوابم....
( ات از رو تهیونگ بلند شد و رفت کنارش دراز کشید و خودشو تو بغل تهیونگ جا کرد و چشماش سنگین شد و خوابش برد.....)
تهیونگ: ( اروم زیر لبی گفت....)..... حالا خوبه الان داشت غر میزد نگاه عین بچه گربه خوابیده تو بغلم..... ( پیشونیه ات رو بوسید و خودشم خوابش برد.....)
فردا صبح ساعت 1 ظهر:
ات ویو
با افتادن نور خورشید جلو صورتم از خواب بیدار شدم و تهیونگ هم عین بچه ها خودشو تو بغلم جا کرده بود و خوابیده بود که خندیدم و اروم از بغلم در اورد بیرون و رفتم دستشویی و سر و صورتمو شستم و اومدم اتاق تهیونگ و بالاخره یه شونه پیدا کردم و موهام که از کمرم بود رو شونه کردم که خواستم برم پایین دیدم که لباسام مناسب نیست و در اتاق بستم و دیدم تهیونگ بلند شده....
ادامه اش تو کامنتا.....
۱۲.۵k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.