~` قتلگاه در ججو ~`
part1
[ویو ا.ت]
شب بود و تنها تو جنگل بودمبرای خودم آتیش روشن کردم و قهوه داغ رو آروم آروم یه قلپ ازش می خوردم صدا های پرنده ها و حیوانات بیشتر از هر چیزی میترسوندم دعا میکردم که یکی بیاد و پیدام کنه چرا من باید تو اردوی دانشگاه گم میشدم؟
آتیش یهویی خاموش شد ترسیده به اطرافم نگاه کردم صدای شکسته شدن یه تیکه چوب از پشت سرم اومد فورا برگشتم هوا تاریک بود و چیزی نمیدیدم ک یه ضربه خورد به سرم و سیاهی....
بیدار شدم اما نای باز کردن چشمامو نداشتم صدای سوختن چوب رو میشنیدم هوای گرمو از رو صورتم احساس کردم چشمامو باز کردم یه مرد چهار شونه که شنل سیاه ب تن داشت و کلاهشو رو سرش کشیده بود و داشت با چاقو چوب رو میتراش و به گمونم داشت مجسمه کوچکی رو می ساخت و کنار آتیش نشسته بود رو دیدم سریع بلند شدم و خیلی تند گفتم +اینجا کجاست؟ تو کی هستی؟ من کیم؟ وادف چر گفتم من کیم؟ متعجب نگاهم کرد لعنتی چرا صورتشو نمیدیدم؟
+اممم...منظورم اینه تو کیی؟
پوز خند زود و دوباره مشغول کارش شد
عنتر مگ زبون نداری جواب منو بدی
+عهم
بازم بهم توجه نکرد. بلند شدم و کولمو گرفتم رو دوشم گذاشتم و گفتم: +هرچن ک نمد کیی و چر زدی ت سرم ولی از اونجایی ک بخشندم می بخشمت و مارو ب سلامت و ترو...
(مارو ب خیر و ترو ب سلامت ) مکث کردم بقیش چی بود؟ شت یادم نمیاد رفتم سمت در و دسگیره کلبه رو دادم پایین ولی...........در قفل بود!برگشتم سمت....
[ویو ا.ت]
شب بود و تنها تو جنگل بودمبرای خودم آتیش روشن کردم و قهوه داغ رو آروم آروم یه قلپ ازش می خوردم صدا های پرنده ها و حیوانات بیشتر از هر چیزی میترسوندم دعا میکردم که یکی بیاد و پیدام کنه چرا من باید تو اردوی دانشگاه گم میشدم؟
آتیش یهویی خاموش شد ترسیده به اطرافم نگاه کردم صدای شکسته شدن یه تیکه چوب از پشت سرم اومد فورا برگشتم هوا تاریک بود و چیزی نمیدیدم ک یه ضربه خورد به سرم و سیاهی....
بیدار شدم اما نای باز کردن چشمامو نداشتم صدای سوختن چوب رو میشنیدم هوای گرمو از رو صورتم احساس کردم چشمامو باز کردم یه مرد چهار شونه که شنل سیاه ب تن داشت و کلاهشو رو سرش کشیده بود و داشت با چاقو چوب رو میتراش و به گمونم داشت مجسمه کوچکی رو می ساخت و کنار آتیش نشسته بود رو دیدم سریع بلند شدم و خیلی تند گفتم +اینجا کجاست؟ تو کی هستی؟ من کیم؟ وادف چر گفتم من کیم؟ متعجب نگاهم کرد لعنتی چرا صورتشو نمیدیدم؟
+اممم...منظورم اینه تو کیی؟
پوز خند زود و دوباره مشغول کارش شد
عنتر مگ زبون نداری جواب منو بدی
+عهم
بازم بهم توجه نکرد. بلند شدم و کولمو گرفتم رو دوشم گذاشتم و گفتم: +هرچن ک نمد کیی و چر زدی ت سرم ولی از اونجایی ک بخشندم می بخشمت و مارو ب سلامت و ترو...
(مارو ب خیر و ترو ب سلامت ) مکث کردم بقیش چی بود؟ شت یادم نمیاد رفتم سمت در و دسگیره کلبه رو دادم پایین ولی...........در قفل بود!برگشتم سمت....
۵.۷k
۲۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.