پارت اخر
یک ماه بعد: جیمین از مدرسمون رفته و دیگه بعد از اون حرف زدن ندیدمش بخاطر کارش نمیتونستم ببخشمش اصلا نمیتونستم... البته رابطم با کوک پابرجاست چون فهمیدم کوک واقعا دوسم داره و دارم سعی میکنم مثل وقتی که دوسش داشتم دوسش داشته باشم . داشتم وسایلمو جمع میکردم که برم خونه .همه بچه ها رفته بودن و من توی کلاس تنها بودم . آخرین کتابمو گذاشتم توی کیفم که دیدم یه نفر از پشت بغلم کرد . خواستم ببینم کیه که صداش میخکوبم کرد - تکون نخور کوک بود لبخندی روی لبم نقش بست - چه بوی خوبی میدی ... سرشو توی گردنم . - حس آرامشی که پیش تو دارم پیش هیچ کس ندارم . حرفاش باعث لبخندم میشد چرخیدم و صورتشو لمس کردم .+ توهم آرامش من... خواستم ادامه حرفمو بگم که گرمی چیزی رو لبام حس کردم .لباشو آروم تکون میداد . منم باهاش همراهی کردم . کوک یهو شروع کرد به وحشی بوسیدن . بعد که نفس کم آوردیم ازم جدا شد- لبات خیلی خوشمزس لبخندی بهش زدم . میدونم این شروع داستان من وکوکه هشت سال بعد:- ا.تتتتتتتتتت + جانممممم چاگیی - بیا اینجاااااا + اومدممم سریع رفتم پیش کوک + چاگی چی شده - ا.ت نگاه پسرت کنن زده لپتابمو خراب کردهههه + پسر دوتاموننن نه فقط پسر من - مهم اینه تو بدنیاش اوردیی و تو حامله شدییی نگاه معنی داری بهش کردم - باشه حالا نصفش کار من بود بیشتر نگاه معنی داری بهش کردم - باشه اکثریتش کار من بود سرشو ناز کردم + آفرین چاگی بعد نگاهی به پسر چهار سالمون کردم + پسر قشنگم چرا اینکارو کردی ؟ ÷ اوماا حواسم نبود شیرم لیخت روش نگاه مظلومانه ای بهم کرد + کوک نگا پسرمون از عمد این کارو نکرده میبخشیش؟ کوک سرشو تکون داد . + ووک مامانی بیام بغلم پسرم خودشو انداخت توی بغلم محکم بغلش کردم و کلی بوسش کردم - یاااااااا این زن منههه باید منو بوس کنه چرا تورو بوس میکنه با حالت قهر سرشو برگردوند + چاگیااااا به پسر خودت چرا حسادت میکنی؟ - آخه لبات و بغلت مال منه پسرمو یه بوس دیگه کردم + قشنگ مامان برو توی اتاقت ووک سرشو تکون داد و رفت + چاگیااااا - هوم + بیا بغلم - نمیخوام باز بچه شده بود کوک از وقتی با همیم خیلی بچه شده بود و عاشق بچه بازیاش بودم .عاشق خودشم بودم... از پشت بغلم کردمو گردنشو بوسیدم . کوک معلوم بود خوشش اومده خودشو بیشتر لوس کرد - بیشتر بوسم کن گوششو گاز گرفتم . آخ کوچولویی گفت . برگشت و بلندم کرد - که گوش منو گاز میگیری هوم؟ فقط لبخند زدم + کوک بیا اول پسرمونو بخوابونیم - اونو بعد میخوابونیم بیا اول کارمونو کنیم + کوکیااا - باشه باشه . ازم جدا شد رفتیم توی اتاق ووک - پسرم بیا اینجا ووک با دو پرید بغل کوک . کوک ووکو روی تخت گذاشت و براش داستان خوند . ووک بعد از چند دقیقه خوابش برد بعد که خوابش برد با کوک آروم از اتاقش رفتیم بیرون و چراغشو خاموش کردیم رفتیم توی اتاق خودمون درو قفل کرد . - خب کجا بودیممم + بخش خوب ماجرااا کوک لباشو گذاشت رو لبام و بلندم کرد گذاشتم رو تخت صبح:بیدار شدم صبح کوک رفته بود یه نامه گذاشته بود : عشق زندگیم عاشقتم. ببخشید زود رفتم شرکت بهم زنگ زد باید برم ظهر میام برام یه غذای خوشمزه درست کن. لبخندی روی لبام نقش بست . به سمت حموم رفتم و حمام کردم . بعد اومدم موهامو خشک کردم و تاپ شلوارک صورتیمو پوشیدم . کمی آرایشم کردم و موهامو دم اسبی کردم .ووک خواب بود. رفتم توی اتاقش . غرق در خواب بود .پسرم کپیکوکبود. رفتم صبحونه درست کردم و خودمم هم خوردم . برای ووک هم گذاشتم .ووک هم بیدار شد و اومد توی سالن .÷ صبح بخیر اوما + صبح توهم بخیر کوچولوی من.÷ اوماا من کوچولو نیستم + باش کوچولوی من ÷ اوماااا تک خنده ای از حرصی که خورد کردم +باش باش نمیگم دیگه . ووک دست و صورتشو شست و رفت صبخونشوبخوره داشتم وسایل ناهارو آماده میکردم تا درست کنم . ووک که صبحونشونو خورد رفت تا تی وی ببینه .منم تا ناهارو درست کردم ظهر شد . صدای در اومد . رفتم درو باز کردم کوک بود . بغلش کردم - سلام چاگی + سلام چاگی خسته نباشی . کتش رو در آورد و داد من . روی میز ناهار خوری غذا رو گذاشتم. بعد اینکه غذا هارو شستیم طرفا روگذاشتم داخل ماشین ظرف شویی . کوک توی اتاق بود . رفتم کنارش دراز کشیدم و سرمو روس سینش گذاشتم و بغلش کردم. آرامشی بهم تذریق شد .اونم بغلم کرد .بهترین حسی بود که داشتم . زندگی خوبی داشتم .پیش کسی بودم که دوسش داشتم .دوسم داشت . پسری داشتم که دوسش داشتم . شوهری که عاشقش بودم . زندگیم عالی بود. عالی.. پایان!
۵۳.۷k
۲۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.