رمان دنیای من
#رمان #دنیای_من
پارت چهل و پنجم:
دیع کم کم داشت خابم میبرد
ارین_دنیا دنیا پاشو رسیدیم
خمیازع ای کشیدم و دستمو بردم بالا تا کشش انجام بدم کع صاف رفت تو دماغ اریا
کلش پرت شد عقب
فک کنم دماغش رفت تو افساید
الهیــــ
اریا دماغشو گرفت شروع کرد ناله و نفرین کردن
_ای مرض خو دسم خورد دماغت اینقدر ادا اصول ک ندارع دی...
هنوز جملم کامل نشدع بود کع یع چی صاف اومد دماغم
اریا_اوخی ببخشید فقط دسم خورد دماغت
یعنی من باس اینو جرش بدما
بعد از دور زدن های رومخی بالخرع پارکینگی جستیم
توی کوچه ها بازار بود
ماشینو پارکینگ پارک کردیم
از ماشین پیادع شدم کع همون موقع یع ماشین جلومون پارکید
پسری ازش پیادع شد که جان جان هیکلو برم
همونطور کع پیادع میشد سرش تو گوشی بود و نیشش اندازع نیش خر باز شدع بود
چ تشبیه نازی کردم خدایی
یعد از دوساعت گشدو گذار فقط دوتا تیشرت پسرا یع شومیز هم من خریدم
یعنی یع جا وایمیستادی یع چد بببینی
هولت میدادن انگار میگفتن برو تو چشت بهش افتاد دیع نوبت ماس
خو خاعرا برادران صبر کنین شاید یکی خاس بخرع
عجبااا
مسجدی وسط بازار بود
اینا رفتن دسشویی منم بع یع دیواری همون کنارا تکیع دادم
چشم بع پسری افتاد
کنارش یع پسرع داشت اسباب بازی میفروخت و کنار اونم کفش بود کع فروشندع بالا سرش نبود
یهو پسره دهنشو اندازع غار حرا بازش کرد چنان کشدار گفت
پسره_میــــــای؟
چشام گرد شد
_کجا؟
پسره باز با همون لحن کشدارش ادامع داد
پسره_نمیـــــای؟
_باس بدونم کجاس ببینم میام یانع
پسره_کفش نمیخــــای؟
من شک کردع بودم کاشونیع یا تهرونی
همچین ای ای میکرد
سرمو کردم توی گوشیم
دیوا دیدم مربعی شکلع
نگو ستون بودع
سرم توی گوشیم بود و داشتم فضولی پروفایل مردم میکرد
یهو کلم و اوردم بالادیدم پسرع روبرومع و سرش تو گوشیمع
وای خدا ملت چ فضول شدنا
گوشیمو برگردوندم بردم طرف دستش
جوری کع دستم بع دستش نخورع گوشیو تو دستش جا دادم
_بیا میخای تو جوابشون وبدع تعارف نکو
خوشم میاد خجالت تو مرامش نبود
گوشیو تو دستم جا داد
پسره_ن قربونت خودت جواب بدع من جنگم میشع باهاشو
بعدم رفت کفشاشو بفروشع
خندع ای کردم و چیزی نگفتم
اومدیم از بازار بیرون
یعنی چهار ساعت گشتیم فقط شد سع تا لباس؟
ن واقعن همین؟
باز نشستیم توی ماشینو د برو سمت کاشون
واقعن راه قحطی بود؟
باز عین خرسای عقب موندع خابم برد
از خواب پاشدم
رسیدع بودیم کاشون
از ماشین پیادع شدم پریدم داخل خونع
هنوزم خوابم میومد
چشام بستم و شروع کردم راه رفتن
کع ای کاش نمیبستم
یهو...
ـ....
نظر بدین فداتون❤
پارت چهل و پنجم:
دیع کم کم داشت خابم میبرد
ارین_دنیا دنیا پاشو رسیدیم
خمیازع ای کشیدم و دستمو بردم بالا تا کشش انجام بدم کع صاف رفت تو دماغ اریا
کلش پرت شد عقب
فک کنم دماغش رفت تو افساید
الهیــــ
اریا دماغشو گرفت شروع کرد ناله و نفرین کردن
_ای مرض خو دسم خورد دماغت اینقدر ادا اصول ک ندارع دی...
هنوز جملم کامل نشدع بود کع یع چی صاف اومد دماغم
اریا_اوخی ببخشید فقط دسم خورد دماغت
یعنی من باس اینو جرش بدما
بعد از دور زدن های رومخی بالخرع پارکینگی جستیم
توی کوچه ها بازار بود
ماشینو پارکینگ پارک کردیم
از ماشین پیادع شدم کع همون موقع یع ماشین جلومون پارکید
پسری ازش پیادع شد که جان جان هیکلو برم
همونطور کع پیادع میشد سرش تو گوشی بود و نیشش اندازع نیش خر باز شدع بود
چ تشبیه نازی کردم خدایی
یعد از دوساعت گشدو گذار فقط دوتا تیشرت پسرا یع شومیز هم من خریدم
یعنی یع جا وایمیستادی یع چد بببینی
هولت میدادن انگار میگفتن برو تو چشت بهش افتاد دیع نوبت ماس
خو خاعرا برادران صبر کنین شاید یکی خاس بخرع
عجبااا
مسجدی وسط بازار بود
اینا رفتن دسشویی منم بع یع دیواری همون کنارا تکیع دادم
چشم بع پسری افتاد
کنارش یع پسرع داشت اسباب بازی میفروخت و کنار اونم کفش بود کع فروشندع بالا سرش نبود
یهو پسره دهنشو اندازع غار حرا بازش کرد چنان کشدار گفت
پسره_میــــــای؟
چشام گرد شد
_کجا؟
پسره باز با همون لحن کشدارش ادامع داد
پسره_نمیـــــای؟
_باس بدونم کجاس ببینم میام یانع
پسره_کفش نمیخــــای؟
من شک کردع بودم کاشونیع یا تهرونی
همچین ای ای میکرد
سرمو کردم توی گوشیم
دیوا دیدم مربعی شکلع
نگو ستون بودع
سرم توی گوشیم بود و داشتم فضولی پروفایل مردم میکرد
یهو کلم و اوردم بالادیدم پسرع روبرومع و سرش تو گوشیمع
وای خدا ملت چ فضول شدنا
گوشیمو برگردوندم بردم طرف دستش
جوری کع دستم بع دستش نخورع گوشیو تو دستش جا دادم
_بیا میخای تو جوابشون وبدع تعارف نکو
خوشم میاد خجالت تو مرامش نبود
گوشیو تو دستم جا داد
پسره_ن قربونت خودت جواب بدع من جنگم میشع باهاشو
بعدم رفت کفشاشو بفروشع
خندع ای کردم و چیزی نگفتم
اومدیم از بازار بیرون
یعنی چهار ساعت گشتیم فقط شد سع تا لباس؟
ن واقعن همین؟
باز نشستیم توی ماشینو د برو سمت کاشون
واقعن راه قحطی بود؟
باز عین خرسای عقب موندع خابم برد
از خواب پاشدم
رسیدع بودیم کاشون
از ماشین پیادع شدم پریدم داخل خونع
هنوزم خوابم میومد
چشام بستم و شروع کردم راه رفتن
کع ای کاش نمیبستم
یهو...
ـ....
نظر بدین فداتون❤
۹.۳k
۲۶ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.