part: 9
***
با بادیگارا از مدرسه اومدم بیرون و سوار ماشین شدم تو مدرسه اگه بادیگارد نداشته باشم میکشنم تو مدرسه امنیت بالایی نیست چون ممکنه خیلی از هیتر ها بخوان بهمون اسیب بزنن و الکی به عنوان فن بهمون نزدیک شن و بعد کاره خودشونو بکنن واسه همین نباید تو مدرسه کسی نزدیکم شه به دستور رئیس کمپانی
امتحانو خوب دادم هیچی نخونده بودم اصن وقت نکردم بخونم ولی از چیزایی که معلما سر کلاس توضیح داده بودن یادم مونده بود و هر جوری بود امتحانو خوب دادم میخواستم برم خوابگاه اول لباس فرممو عوض کنم بعد برم کمپانی ولی خب منیجر گف که باید زود بریم کمپانی پس با همون لباس فرم مدرسه(اسلاید1) رفتم کمپانی
وقتی رسیدیم جلوی کمپانی مث همیشه خبرنگارا و فن ها اونجا بودن
از ماشین که پیاده شدم بادیگاردا سریع کنارم وایسادن از بینشون رد شدیم و جلوی در کمپانی روبه فنا ویسادم
_دایواااا اگیو برو(داد)
چن تا اگیو رفتم و بعدم براشون دست تکون دادمو رفتم داخل کمپانی دل تو دلم نیس واسه کنسرت البته کنسرت کره نیس قراره بریم پاریس
و فک کنم1ماهی تو فرانسع کنسرت داشته باشیم داشتم میرفتم اتاق تمرین که یونجونو دیدم
یونجون: اووووو مکنه امون تازه از مدرسه اومده
هانا: هعی چیکار کنم دلیل ایدل شدنم فرار از مدرسه بود که نشد
یونجون: 😂چطوری
هانا: خوبم تو چی
یونجون: مگه بومگیو و کای میزارن ی نفس راحت بکشم
هانا: ما مکنه هاکارمون همینه به دل نگیرین
یونجون: شماها تخصصتون دق مرگ کردنه ماعه
هانا: دقیقا
نمیدونم جیمین و جونگ کوک از کجا پیداشون شد و اومدن و به ما پیوستن
بهم تعظیم کردیم
یونجون: اوه سلام هیونگ نیم
جیمین، کوک: سلام
یونجون: عه من دیگه برم، هانی بعدا میبینمت
هانا: برو برو
کلا لقبم هانی بود اکثرا بهم هانی میگفتن
یونجون: خدافظ
کوک، جیمین: خدافظ(لبخند)
یونجون رفت و ماموندیم
جیمین: ببینم امتحانتو چیکار کردی
ی چهره ناراحت به خودم گرفتم و سرمو خاروندم
هانا: ام چیزه
جیمین: خرابش کردی؟ مطمئن بودم خراب کردی وقتی درس نمیخونی چطور میخوای نمره خوب بیاری
کوک: ن ن بنظرم داره نقش بازی میکنه و... امتحانشو خوب داده نه؟
ی بکشن زدم و دسامو رو به کوک گرفتم
هانا: دقیقا
کوک: هیونگ دیدی گفتم
جیمین: خداروشکر
جیمین: راستی لباس فرم چقد بت میاد
هانا: ولی رو مخه
جیمین: تقصیر خودته اخه مگه این لباس چشه
هانا: گشاد نیس
جیمین: همه لباسا که نباید گشاد باشه احمق
هانا: باید باشع
جیمین: آیییی احمق
جیمین: برو دیگع به تمرینت برس
هانا: باشه
رفتم داخل اتاق تمرین تا رسیدم کیف مدرسه امو محکم کوبوندم به دیوار
همه اعضا ترسیدن
یونجی از ترس از رو صندلی افتاده بود لونا و یون کیونگ زل زده بودن بهم و سوجین و سوهی ام سریع از رو زمین برای فرار کردن بلند شدن که با دیدن من وایسادن
سوهی: هاناااااااا(داد)
یونجی: چرا اینجوری میکنی؟(داد)
وسط اتاق رو زمین دراز کشیدم
هانا: اخه این چه زندگیه گندیه من دارم(داد)
سوجین: باز چی شده
هانا: اخه ادم بدبخت تر از منم هس
یون کیونگ: باز دیوونه شده
هانا: روز تا شب باید عین چی کار کنم ی ذره وقت استراحت دارم میگم استراحت کنم کع این مدرسع لعنتی نمیراره هر روز امتحان اخه من تو زندگیه قبلیم چه غلطی کردم که الان این زندگی رو دارم(داد)
مطمئنم هرکی اون بیرون بوده صدامو شنیده چون خیلی بلند داد زدم
سوهی: فرزندم اروم باش حرص نخور
هانا: اخه مگه میشه حرص نخورد
با بادیگارا از مدرسه اومدم بیرون و سوار ماشین شدم تو مدرسه اگه بادیگارد نداشته باشم میکشنم تو مدرسه امنیت بالایی نیست چون ممکنه خیلی از هیتر ها بخوان بهمون اسیب بزنن و الکی به عنوان فن بهمون نزدیک شن و بعد کاره خودشونو بکنن واسه همین نباید تو مدرسه کسی نزدیکم شه به دستور رئیس کمپانی
امتحانو خوب دادم هیچی نخونده بودم اصن وقت نکردم بخونم ولی از چیزایی که معلما سر کلاس توضیح داده بودن یادم مونده بود و هر جوری بود امتحانو خوب دادم میخواستم برم خوابگاه اول لباس فرممو عوض کنم بعد برم کمپانی ولی خب منیجر گف که باید زود بریم کمپانی پس با همون لباس فرم مدرسه(اسلاید1) رفتم کمپانی
وقتی رسیدیم جلوی کمپانی مث همیشه خبرنگارا و فن ها اونجا بودن
از ماشین که پیاده شدم بادیگاردا سریع کنارم وایسادن از بینشون رد شدیم و جلوی در کمپانی روبه فنا ویسادم
_دایواااا اگیو برو(داد)
چن تا اگیو رفتم و بعدم براشون دست تکون دادمو رفتم داخل کمپانی دل تو دلم نیس واسه کنسرت البته کنسرت کره نیس قراره بریم پاریس
و فک کنم1ماهی تو فرانسع کنسرت داشته باشیم داشتم میرفتم اتاق تمرین که یونجونو دیدم
یونجون: اووووو مکنه امون تازه از مدرسه اومده
هانا: هعی چیکار کنم دلیل ایدل شدنم فرار از مدرسه بود که نشد
یونجون: 😂چطوری
هانا: خوبم تو چی
یونجون: مگه بومگیو و کای میزارن ی نفس راحت بکشم
هانا: ما مکنه هاکارمون همینه به دل نگیرین
یونجون: شماها تخصصتون دق مرگ کردنه ماعه
هانا: دقیقا
نمیدونم جیمین و جونگ کوک از کجا پیداشون شد و اومدن و به ما پیوستن
بهم تعظیم کردیم
یونجون: اوه سلام هیونگ نیم
جیمین، کوک: سلام
یونجون: عه من دیگه برم، هانی بعدا میبینمت
هانا: برو برو
کلا لقبم هانی بود اکثرا بهم هانی میگفتن
یونجون: خدافظ
کوک، جیمین: خدافظ(لبخند)
یونجون رفت و ماموندیم
جیمین: ببینم امتحانتو چیکار کردی
ی چهره ناراحت به خودم گرفتم و سرمو خاروندم
هانا: ام چیزه
جیمین: خرابش کردی؟ مطمئن بودم خراب کردی وقتی درس نمیخونی چطور میخوای نمره خوب بیاری
کوک: ن ن بنظرم داره نقش بازی میکنه و... امتحانشو خوب داده نه؟
ی بکشن زدم و دسامو رو به کوک گرفتم
هانا: دقیقا
کوک: هیونگ دیدی گفتم
جیمین: خداروشکر
جیمین: راستی لباس فرم چقد بت میاد
هانا: ولی رو مخه
جیمین: تقصیر خودته اخه مگه این لباس چشه
هانا: گشاد نیس
جیمین: همه لباسا که نباید گشاد باشه احمق
هانا: باید باشع
جیمین: آیییی احمق
جیمین: برو دیگع به تمرینت برس
هانا: باشه
رفتم داخل اتاق تمرین تا رسیدم کیف مدرسه امو محکم کوبوندم به دیوار
همه اعضا ترسیدن
یونجی از ترس از رو صندلی افتاده بود لونا و یون کیونگ زل زده بودن بهم و سوجین و سوهی ام سریع از رو زمین برای فرار کردن بلند شدن که با دیدن من وایسادن
سوهی: هاناااااااا(داد)
یونجی: چرا اینجوری میکنی؟(داد)
وسط اتاق رو زمین دراز کشیدم
هانا: اخه این چه زندگیه گندیه من دارم(داد)
سوجین: باز چی شده
هانا: اخه ادم بدبخت تر از منم هس
یون کیونگ: باز دیوونه شده
هانا: روز تا شب باید عین چی کار کنم ی ذره وقت استراحت دارم میگم استراحت کنم کع این مدرسع لعنتی نمیراره هر روز امتحان اخه من تو زندگیه قبلیم چه غلطی کردم که الان این زندگی رو دارم(داد)
مطمئنم هرکی اون بیرون بوده صدامو شنیده چون خیلی بلند داد زدم
سوهی: فرزندم اروم باش حرص نخور
هانا: اخه مگه میشه حرص نخورد
۵.۳k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.