good girl:¹
رو صندلیم منتظر بودم
منتظر بودم تا برده هام بیان بینشون یکیو انتخاب کنم
جک اومد
جک:اقا همه چی حاضره فقط کافیه شما تشریف بیارین
(تهیونگو مینویسم وی)
وی:باش برو میام
جک رفت بلند شدم تیپ مشکی همیشگیمو زدم
عطر تلخمو به لباسم زدم
ساعتمو دستم کردم
موهامو مرتب کردم
رفتم تا بین اونهمه برده یکیشونو انخواب کنم
رفتم همه صف بودن نصفشون گریه میکردن
نصف دیگشونم که هرزه بودن و از خداشون بود به فاکشون بدم
یکی یکی از جلوشون رد میشدم
من از دخترای ریزه میزه،دست کوچولو خوشم میومد
تک تکشونو نگاه کردم
اما یکیشون خیلی خوشگل بود...
قدش درو ور ۱۶۰ دستاش که نگو عین جیمین ولی ورژن دخترونش کوچولوتر کمر باریک موهای خرمایی بلند تا زیر باسن
جکو صدا کردم
بهش گفتم اطلاعات دختررو برام بیاره خودشم ببره اتاق بقیه هرزه هارو بفروشه
رفتم اتاقم
اطلاعاتشو نگا کردم
اطلاعات:
اسم:ا.ت
سن:۱۷
قد:۱۶۰
وزن:۴۰
تک فرزند
پدرش ۲ سالگی ا.ت در اثر تصادف مرد
مادرش در اثر سکته قلبی در ۵ سالگی ا.ت مرد
خودش در پرورشگاه بزرگ شد
وقتی ۱۵ سالش شد از پرورشگاه فرار کرد
________________________________________________
تا اینجا که خوب بود
وی:جک
اومد
جک:بله قربان
وی:میتونی بیاریش
بعد چن مین اوردنش چشا و دستاش بسته بود و گریه میکرد
بهشون گفتم برن بیرون
رفتم سمتش
خیلی مظلوم گریه میکرد
دستشو باز کردم
وی:میتونی چشاتو وا کنی
سریع چشاشو باز کرد
شرط:
لایک=5۰
کامنت____
منتظر بودم تا برده هام بیان بینشون یکیو انتخاب کنم
جک اومد
جک:اقا همه چی حاضره فقط کافیه شما تشریف بیارین
(تهیونگو مینویسم وی)
وی:باش برو میام
جک رفت بلند شدم تیپ مشکی همیشگیمو زدم
عطر تلخمو به لباسم زدم
ساعتمو دستم کردم
موهامو مرتب کردم
رفتم تا بین اونهمه برده یکیشونو انخواب کنم
رفتم همه صف بودن نصفشون گریه میکردن
نصف دیگشونم که هرزه بودن و از خداشون بود به فاکشون بدم
یکی یکی از جلوشون رد میشدم
من از دخترای ریزه میزه،دست کوچولو خوشم میومد
تک تکشونو نگاه کردم
اما یکیشون خیلی خوشگل بود...
قدش درو ور ۱۶۰ دستاش که نگو عین جیمین ولی ورژن دخترونش کوچولوتر کمر باریک موهای خرمایی بلند تا زیر باسن
جکو صدا کردم
بهش گفتم اطلاعات دختررو برام بیاره خودشم ببره اتاق بقیه هرزه هارو بفروشه
رفتم اتاقم
اطلاعاتشو نگا کردم
اطلاعات:
اسم:ا.ت
سن:۱۷
قد:۱۶۰
وزن:۴۰
تک فرزند
پدرش ۲ سالگی ا.ت در اثر تصادف مرد
مادرش در اثر سکته قلبی در ۵ سالگی ا.ت مرد
خودش در پرورشگاه بزرگ شد
وقتی ۱۵ سالش شد از پرورشگاه فرار کرد
________________________________________________
تا اینجا که خوب بود
وی:جک
اومد
جک:بله قربان
وی:میتونی بیاریش
بعد چن مین اوردنش چشا و دستاش بسته بود و گریه میکرد
بهشون گفتم برن بیرون
رفتم سمتش
خیلی مظلوم گریه میکرد
دستشو باز کردم
وی:میتونی چشاتو وا کنی
سریع چشاشو باز کرد
شرط:
لایک=5۰
کامنت____
۴۵.۴k
۰۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.