رمان ازدواج اجباری پارت 12
مامان ا_ از صبح تا الان داشتین چکار میکردین دقیقا ؟
ات_ وا مامانم مگ میخاستی چکار کنیم رفتم لباس گرفتم یکم درور زدیم
مامان ا _ اره جون عمت باورم شد ببنید دختر اگ بهمفم ای اون کار بکنین کشتمت
ات_ کدوم کار مامان؟
مامان ا_ خودتو به اون راه نزن میدونم منتظرومو گرفتی
ات _ باش باش من رفتم بخوابم اهه
مامان ا_ اره برو بخواب شب خوش
ات _ شب خوش مامانی
ات لباس هامو در اوردم
ارایشمو پاک کردم
رفتم بخوابم که گوشیم زنگ خورد
رفتم چک کردم دیدم جونگکوک بهم پیام داد
جونگکوک _ مبینم ای کاریی میکنی ادم دیونه شه بعد فرار میکنی صبر کن شب عروسی دارم برات دیگ نمیتونی از دستم فرار کنی
ات_ ای استیکر خنده میفرستم بعد رفتم بلاکش کردم که حرصشو در بیارم😂
بعد گرفتم خوابیدم
ویو جونگکوک
وقتی این پیامو براش فرستادم ای استیکر های خنده فرستاد بعد بلاک کرد چی منو بلاک کرد جنون جونگکوک بزرگ بلاک کردی اون کیه اصلن که منو بلاکه کنه باش جنون ات فردا دارم براتتت اگ نذاشتم دیونه شیبیی اسمم جونگکوک نیست
ات_ وا مامانم مگ میخاستی چکار کنیم رفتم لباس گرفتم یکم درور زدیم
مامان ا _ اره جون عمت باورم شد ببنید دختر اگ بهمفم ای اون کار بکنین کشتمت
ات_ کدوم کار مامان؟
مامان ا_ خودتو به اون راه نزن میدونم منتظرومو گرفتی
ات _ باش باش من رفتم بخوابم اهه
مامان ا_ اره برو بخواب شب خوش
ات _ شب خوش مامانی
ات لباس هامو در اوردم
ارایشمو پاک کردم
رفتم بخوابم که گوشیم زنگ خورد
رفتم چک کردم دیدم جونگکوک بهم پیام داد
جونگکوک _ مبینم ای کاریی میکنی ادم دیونه شه بعد فرار میکنی صبر کن شب عروسی دارم برات دیگ نمیتونی از دستم فرار کنی
ات_ ای استیکر خنده میفرستم بعد رفتم بلاکش کردم که حرصشو در بیارم😂
بعد گرفتم خوابیدم
ویو جونگکوک
وقتی این پیامو براش فرستادم ای استیکر های خنده فرستاد بعد بلاک کرد چی منو بلاک کرد جنون جونگکوک بزرگ بلاک کردی اون کیه اصلن که منو بلاکه کنه باش جنون ات فردا دارم براتتت اگ نذاشتم دیونه شیبیی اسمم جونگکوک نیست
۶.۰k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.