فیک برای اخرین بار☆
part 4
کوک: از گوشیت پیام میاد
ا.ت : باشه ممنونم
پیام
سلام . من دوست دختر جیمینم به اجبار پدرش باید با من ازدواج کنه
کوک : گوشیتو بده
داد*
اونم ترسید و داد*
چیزی که کوک نوشت : او چه جالب منم نامزد ا.تم
کوک برگشت یه برق خاصی تو چشای ا.ت دید
کوک: ببخشید
ا.ت : چرا ؟
کوک : نباید زندانیت میکردم نباید گوشیتو میگرفتم نباید وارد حریم شخصیت میشدم
ا.ت : اشکالی نداره
کوک : من زندانیت کردم چون جیمین فهمید تو نقطه ضعف منی
ا.ت : من ؟
کوک:اره تو
کوک چونه ا.ت رو گرفت و اورد بالا
کوک:دوباره میشه ؟
ا.ت خودش زودتر شروع کرد
کوک چشمش افتاد به ساعت و دید الان بهترین وقته
ا.ت رو چرخوند و رو تخت درازش کرد و اروم زیپ دامنشو باز کرد
ا.ت : اقای جئون من
کوک : فقط بگو کوک
ا.ت: من هنوز خیلی بچم بعدم ما باهم نسبت رسمی نداریم من نمیتونم با این شرایط اجازه بدم
کوک : بهم اعتماد داری ؟
ا.ت : البته که دارم ولی خانوادم چی ؟
کوک : من اون یه تیکه کاغذ رو برای اینکه با من باشی قبول ندارم من چیزی که میگمو قبول دارم پس بهم اعتماد کن و نگران نباش جوری ادامه میدم که بچه ای در کار نباشه
اجوما خیلی ترسیده درو باز کرد
اجوما: ارباب اقای پارک امدن ترسیده*
کوک : ا.ت تو بیرون نیا من خودم درستش میکنم لباست خوب نیست
ا.ت : باشه
جیمین بلند : پس خیانتم بلدی اره ؟
کوک : چی میخوای ؟ من مجبورش کردم
جیمین : گمشو بگو کجاست ؟
کوک : خودت بیا ببین " به ا.ت پیام داد لباساشو دربیاره و زیر پتو خودشو به خواب بزنه
جیمین دید و با داد از خونه کوک رفت
کوک رفت بالا سر ا.ت که دید بی صدا گریه میکنه
کوک : هی دختر حالت خوبه؟
ا.ت هیچ حرکتی نکرد
کوک خودشو زد به لون در
کوک : اه ا.تم خوابید پس من دیگه لباسامو در میارم
بلیز که نداشت شلوارش اینا هم در اورد و رفت خوابید
ویو ا.ت :
تازه خوابم برده بود که برخورد یه جسم گرم با بدنمو حس کردم و با کوک که لباس نداشت مواجه شدم و یه جیغ ریز کشیدم که لباشو گذاشت رو لبام و صدام خفه شد
_______________
های گایز بندع گوشیم پودر شد و با لپتاپ مینویسم پس ببهشید اگه غلط املایی دارع یا کمع و این پارت اسمات دارع کع تو کپشنه
کوک: از گوشیت پیام میاد
ا.ت : باشه ممنونم
پیام
سلام . من دوست دختر جیمینم به اجبار پدرش باید با من ازدواج کنه
کوک : گوشیتو بده
داد*
اونم ترسید و داد*
چیزی که کوک نوشت : او چه جالب منم نامزد ا.تم
کوک برگشت یه برق خاصی تو چشای ا.ت دید
کوک: ببخشید
ا.ت : چرا ؟
کوک : نباید زندانیت میکردم نباید گوشیتو میگرفتم نباید وارد حریم شخصیت میشدم
ا.ت : اشکالی نداره
کوک : من زندانیت کردم چون جیمین فهمید تو نقطه ضعف منی
ا.ت : من ؟
کوک:اره تو
کوک چونه ا.ت رو گرفت و اورد بالا
کوک:دوباره میشه ؟
ا.ت خودش زودتر شروع کرد
کوک چشمش افتاد به ساعت و دید الان بهترین وقته
ا.ت رو چرخوند و رو تخت درازش کرد و اروم زیپ دامنشو باز کرد
ا.ت : اقای جئون من
کوک : فقط بگو کوک
ا.ت: من هنوز خیلی بچم بعدم ما باهم نسبت رسمی نداریم من نمیتونم با این شرایط اجازه بدم
کوک : بهم اعتماد داری ؟
ا.ت : البته که دارم ولی خانوادم چی ؟
کوک : من اون یه تیکه کاغذ رو برای اینکه با من باشی قبول ندارم من چیزی که میگمو قبول دارم پس بهم اعتماد کن و نگران نباش جوری ادامه میدم که بچه ای در کار نباشه
اجوما خیلی ترسیده درو باز کرد
اجوما: ارباب اقای پارک امدن ترسیده*
کوک : ا.ت تو بیرون نیا من خودم درستش میکنم لباست خوب نیست
ا.ت : باشه
جیمین بلند : پس خیانتم بلدی اره ؟
کوک : چی میخوای ؟ من مجبورش کردم
جیمین : گمشو بگو کجاست ؟
کوک : خودت بیا ببین " به ا.ت پیام داد لباساشو دربیاره و زیر پتو خودشو به خواب بزنه
جیمین دید و با داد از خونه کوک رفت
کوک رفت بالا سر ا.ت که دید بی صدا گریه میکنه
کوک : هی دختر حالت خوبه؟
ا.ت هیچ حرکتی نکرد
کوک خودشو زد به لون در
کوک : اه ا.تم خوابید پس من دیگه لباسامو در میارم
بلیز که نداشت شلوارش اینا هم در اورد و رفت خوابید
ویو ا.ت :
تازه خوابم برده بود که برخورد یه جسم گرم با بدنمو حس کردم و با کوک که لباس نداشت مواجه شدم و یه جیغ ریز کشیدم که لباشو گذاشت رو لبام و صدام خفه شد
_______________
های گایز بندع گوشیم پودر شد و با لپتاپ مینویسم پس ببهشید اگه غلط املایی دارع یا کمع و این پارت اسمات دارع کع تو کپشنه
۴.۰k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.