red room. p15
که دست یک نفر رو روی شونم حس کردم لرز کل بدنمو فرا گرفت برگشتم و دیدم کوک، کوک کمکم کرد بلند بشم
کوک: حواست به الیس باشه
تهیونگ: اوکیه
کوک منو برد طرف ماشین و کتشو انداخت روی شونم بعد سوار شدن خودش نشست و رانندگی رو شروع کرد
لونا: کوک الیس مطمعنی بمونه پسشه تهیونگ؟
کوک: اره دیگه
سکوت مطلق کل ماشین رو فرا گرفت بعد 30 دقیقه رسیدیم عمارت کوک از ماشین پیاده شد خیلی عصبی و منم پشت سرش پیاده شدم به طرف اتاقم رفتم کتشو تا کردم گذاشتم کنار اینه لباسمو عوض کردم و افتادم خوابیدم خیلی خسته بودم صبح 7am صدای محکم در اومد
کوک: پاشو
لونا: چی میخوای؟(خواب الود)
کوک: تمرین ت. یر اندازی
لونا: از دیشب خستم
کوک: نکنه میخوای بگم نیا، اینم لباسات پوشیدی بیا پایین موتور ها حاضره
لونا: اوف باشه
رفتم سرویس و صورتمو شستم هنوزم خسته بودم چندتا خمیازه کشیدم و لباسمو عوض کردم موهام رو دم اسبی بستم و از پله ها اومدم پایین
کوک: اینم بگیر بپوش روی لباست تا تی. رت به خودت نخوره
لونا: اونقدر هم دست و پاچلفتی نیستم ولی برای احتیات باشه
کوک: اینم بزار سرت قراره موتور سواری کنیم تا محل تمرین
لونا: چرا با ماشین نریم؟!!
کوک: موقعیت مکانیش جوری نیست که با ماشین بشه رفت
لونا: اها
رفتیم طرف موتور ها دوتاشون مشکی خالص بودن ولی یکی شون خط های طلایی هم داشت اون مشکی برای من بود و اون یکی برای کوک راستش مال اون خیلی خوشگل بود راه افتادیم من دنبال کوک نیرفت ولی انقدر رانندگیش هفن بود که هردقیقه نزدیک بود گمش کنم به یک جاده که کنارش رودخونه بود رسیدیم با یک اتاق شکل با دیوار هایی که تابلو بود خیلی سفته کوک اثر انگشتشو زد و در باز شد رفتیم تو یک اتاق پر از اس. لحه بود کوک دوتاشون رو برداست و رفت طرف در اهنی بعد بازش کرد و یک محل تمرین بود ولی خیلی سرسبز بود کوکرفت سمت چپ
کوک: تو برو اون ور، بلدی؟
لونا: اره
نمیخواستم بهش بگم که بلد نیستم راستش حتی درست بلد نبود بگیرم دستم که کوک دوتا رو زد خیلی عالی زد کاملا تو نقطه وسطش که دیدم یک جا بالای سرش نشون میده کجا زده وقتی دید من لنگ میزنم (بجای ا. سلحه میگم شکلات)
کمک کرد تا شکلاتمو درست بگیرم توضیح داد باید چیکار کنم خیلی خوب یاد میداد وقتی اولیو زدم خیلی حس خوبی داشت درسته مثل کوک حرفه ای نبودم ولی برای بار اولم کوک گفت خیلی خوبه
کوک: میگفتی بلد نیستم یک شکلات راحت تر میدادم بهت
لونا: دیده بودم ولی کامل بلد نبودم
کوک تک خنده ای کرد. و رفت برای خودش اب گرفت و خورد منم توی اون موقع داشتم تمرین میکردم بلاخره یکیش خورد وسط هدف کوک یک هو از جاش پاشد و گفت
کوک: واووو افرین
لونا: مرسی(لبخند)
گوشی کوک زنگ خورد رفت اون ور جواب بده
مکالمه⬇️
کوک: الو؟
بابای کوک
کوک: حواست به الیس باشه
تهیونگ: اوکیه
کوک منو برد طرف ماشین و کتشو انداخت روی شونم بعد سوار شدن خودش نشست و رانندگی رو شروع کرد
لونا: کوک الیس مطمعنی بمونه پسشه تهیونگ؟
کوک: اره دیگه
سکوت مطلق کل ماشین رو فرا گرفت بعد 30 دقیقه رسیدیم عمارت کوک از ماشین پیاده شد خیلی عصبی و منم پشت سرش پیاده شدم به طرف اتاقم رفتم کتشو تا کردم گذاشتم کنار اینه لباسمو عوض کردم و افتادم خوابیدم خیلی خسته بودم صبح 7am صدای محکم در اومد
کوک: پاشو
لونا: چی میخوای؟(خواب الود)
کوک: تمرین ت. یر اندازی
لونا: از دیشب خستم
کوک: نکنه میخوای بگم نیا، اینم لباسات پوشیدی بیا پایین موتور ها حاضره
لونا: اوف باشه
رفتم سرویس و صورتمو شستم هنوزم خسته بودم چندتا خمیازه کشیدم و لباسمو عوض کردم موهام رو دم اسبی بستم و از پله ها اومدم پایین
کوک: اینم بگیر بپوش روی لباست تا تی. رت به خودت نخوره
لونا: اونقدر هم دست و پاچلفتی نیستم ولی برای احتیات باشه
کوک: اینم بزار سرت قراره موتور سواری کنیم تا محل تمرین
لونا: چرا با ماشین نریم؟!!
کوک: موقعیت مکانیش جوری نیست که با ماشین بشه رفت
لونا: اها
رفتیم طرف موتور ها دوتاشون مشکی خالص بودن ولی یکی شون خط های طلایی هم داشت اون مشکی برای من بود و اون یکی برای کوک راستش مال اون خیلی خوشگل بود راه افتادیم من دنبال کوک نیرفت ولی انقدر رانندگیش هفن بود که هردقیقه نزدیک بود گمش کنم به یک جاده که کنارش رودخونه بود رسیدیم با یک اتاق شکل با دیوار هایی که تابلو بود خیلی سفته کوک اثر انگشتشو زد و در باز شد رفتیم تو یک اتاق پر از اس. لحه بود کوک دوتاشون رو برداست و رفت طرف در اهنی بعد بازش کرد و یک محل تمرین بود ولی خیلی سرسبز بود کوکرفت سمت چپ
کوک: تو برو اون ور، بلدی؟
لونا: اره
نمیخواستم بهش بگم که بلد نیستم راستش حتی درست بلد نبود بگیرم دستم که کوک دوتا رو زد خیلی عالی زد کاملا تو نقطه وسطش که دیدم یک جا بالای سرش نشون میده کجا زده وقتی دید من لنگ میزنم (بجای ا. سلحه میگم شکلات)
کمک کرد تا شکلاتمو درست بگیرم توضیح داد باید چیکار کنم خیلی خوب یاد میداد وقتی اولیو زدم خیلی حس خوبی داشت درسته مثل کوک حرفه ای نبودم ولی برای بار اولم کوک گفت خیلی خوبه
کوک: میگفتی بلد نیستم یک شکلات راحت تر میدادم بهت
لونا: دیده بودم ولی کامل بلد نبودم
کوک تک خنده ای کرد. و رفت برای خودش اب گرفت و خورد منم توی اون موقع داشتم تمرین میکردم بلاخره یکیش خورد وسط هدف کوک یک هو از جاش پاشد و گفت
کوک: واووو افرین
لونا: مرسی(لبخند)
گوشی کوک زنگ خورد رفت اون ور جواب بده
مکالمه⬇️
کوک: الو؟
بابای کوک
۴۴۶
۱۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.