پارت۲
گارسونه داشت میرفت که یکی صداش زد و رفت تا سفارشش و بگیره وقتی بهش نگاه کردم اون همون کسی بود که میخواستم بکشمش جهون پس اینجا بودی بلاخره میتونم بکشمت
_بچه ها من باید برم خدافظ
یکی از دوستم گفت:کجا میری
_همین جا این دور و اطراف میگردم
تهیونگ:باشه
(نکته:هیچ کدوم از دوستاش نمیدونن که قاتله فقط تهیونگ میدونه)
از جام بلند شدم و روی یه میز دیگه نشستم تا ببینم جهون چی کار میکنه امروز حتما باید بکشمش همین جوری نگاش میکردم که دیدم زل زده به گارسونه که یهو از جاش بلند شد و رفت منم پشت سرش رفتم
ویو سولی
وقتی سفارش و از اون میز گرفتم داشتم میرفتم که یکی از مشتریا صدام کردم رفتم که سفارشش و بگیرم
+چی میل دارید
جهون: ویسگی ۸۰ درصد برام بیار
+چشم
رفتم و سفارشا رو اماده کردم و به مشتریا دادم وقتی کارم تموم شد وسایلم و برداشتم و از بار بیرون اومدم ساعت۱ شب بود داشتم همین جوری میرفتم که صدای داد یکی رو از یه کوچه شنیدم نزدیک کوچه که شدم دیدم یکی داره با چاقو گلوی یه مرد و پاره میکنه خشکم زد یعنی این همون قاتله که همه ازش حرف میزدم همین جوری داشتم بهش نگاه میکردم که سرش و برگردوند طرفم و بهم نگاه کرد سریع از کوچه خارج شدم و به سمت خونه رفتم وقتی وارد خونه شدم در و پنجره ها رو قفل کردم و توی اتاقم نشستم اگه منو پیدا کنه و بکشه چی با همین فکرا خوابم برد که با اب سردی که به صورتم خورد بیدار شدم روی یه سندلی بسته شده بودم وقتی سرم و بلند کردم که با دیدن اتاق .............
ادامه دارد
حمایت کنید
_بچه ها من باید برم خدافظ
یکی از دوستم گفت:کجا میری
_همین جا این دور و اطراف میگردم
تهیونگ:باشه
(نکته:هیچ کدوم از دوستاش نمیدونن که قاتله فقط تهیونگ میدونه)
از جام بلند شدم و روی یه میز دیگه نشستم تا ببینم جهون چی کار میکنه امروز حتما باید بکشمش همین جوری نگاش میکردم که دیدم زل زده به گارسونه که یهو از جاش بلند شد و رفت منم پشت سرش رفتم
ویو سولی
وقتی سفارش و از اون میز گرفتم داشتم میرفتم که یکی از مشتریا صدام کردم رفتم که سفارشش و بگیرم
+چی میل دارید
جهون: ویسگی ۸۰ درصد برام بیار
+چشم
رفتم و سفارشا رو اماده کردم و به مشتریا دادم وقتی کارم تموم شد وسایلم و برداشتم و از بار بیرون اومدم ساعت۱ شب بود داشتم همین جوری میرفتم که صدای داد یکی رو از یه کوچه شنیدم نزدیک کوچه که شدم دیدم یکی داره با چاقو گلوی یه مرد و پاره میکنه خشکم زد یعنی این همون قاتله که همه ازش حرف میزدم همین جوری داشتم بهش نگاه میکردم که سرش و برگردوند طرفم و بهم نگاه کرد سریع از کوچه خارج شدم و به سمت خونه رفتم وقتی وارد خونه شدم در و پنجره ها رو قفل کردم و توی اتاقم نشستم اگه منو پیدا کنه و بکشه چی با همین فکرا خوابم برد که با اب سردی که به صورتم خورد بیدار شدم روی یه سندلی بسته شده بودم وقتی سرم و بلند کردم که با دیدن اتاق .............
ادامه دارد
حمایت کنید
۱.۶k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.