ازدواج اجباری❌💍پارت ۳
ازدواج اجباری❌💍پارت ۳
ویو کوک
سلام من کوک هستم ۲۸ سالمه رابطم با خونوادم تقریبا خوبه ولی انگار توی شرکت کار میکنیم و خانواده نیستم و همیشه باید رسمی حرف بزنیم من تو خونه مامان بابام و عمو و ۲ تا پسر عموم زندگی میکنم امروز زود از شرکت برگشتم و با خستگی رفتم اتاقم خوابیدن وقتی بیدار شدم صدای پدرم و مادرم میومد رفتم پایین
پایان ویو کوک
م. ک : جونکوک اومدی... منو پدرت میخواییم در مورد یک موضوعی صحبت کنیم
کوک : بله مادر بفرمایید
پ. ک: تو باید برای شرکت وارث بیاری
کوک : اخه پدر
پ.ک: اخه نداره تو قراره یک خانوم محترم و زیبا ازدواج کنی و فردا صبح به این ادرس برین تا لباس برای عروسی بگیرین
کوک : ....
پدر و مادر باهم : جونکوک فهمیدی!
کوک : بله پدر بله مادر( و رفت بالا)
ویو کوک
رفتم اتاقم دلم میخواست در اتاقم رو محکم بکوبم دلم میخواست پدرم رو خفه کنم چند فحش گفتم و رفتم خوابیدم..... صبح با الارم گوشیم از خواب پاشدم و رفتم دوش گرفتم و در اومدم و کت شلوارم رو پوشیدم و عطر تلخم رو زدم و گفتم
کوک : بریم پیش هر*زه کوچولو ببینیم کیه (نیشخند )
به ادرسی که پدرم گفته بود رفتم و دختری رو دیدم بیرون وایساده بود تا منو دید تعظیمی کوتاهی کرد منم از ماشین اومدم پایین و سلام کردم
پایان ویو کوک 🥣
پارت بعد ۳۰ تا لایک 🍷
ویو کوک
سلام من کوک هستم ۲۸ سالمه رابطم با خونوادم تقریبا خوبه ولی انگار توی شرکت کار میکنیم و خانواده نیستم و همیشه باید رسمی حرف بزنیم من تو خونه مامان بابام و عمو و ۲ تا پسر عموم زندگی میکنم امروز زود از شرکت برگشتم و با خستگی رفتم اتاقم خوابیدن وقتی بیدار شدم صدای پدرم و مادرم میومد رفتم پایین
پایان ویو کوک
م. ک : جونکوک اومدی... منو پدرت میخواییم در مورد یک موضوعی صحبت کنیم
کوک : بله مادر بفرمایید
پ. ک: تو باید برای شرکت وارث بیاری
کوک : اخه پدر
پ.ک: اخه نداره تو قراره یک خانوم محترم و زیبا ازدواج کنی و فردا صبح به این ادرس برین تا لباس برای عروسی بگیرین
کوک : ....
پدر و مادر باهم : جونکوک فهمیدی!
کوک : بله پدر بله مادر( و رفت بالا)
ویو کوک
رفتم اتاقم دلم میخواست در اتاقم رو محکم بکوبم دلم میخواست پدرم رو خفه کنم چند فحش گفتم و رفتم خوابیدم..... صبح با الارم گوشیم از خواب پاشدم و رفتم دوش گرفتم و در اومدم و کت شلوارم رو پوشیدم و عطر تلخم رو زدم و گفتم
کوک : بریم پیش هر*زه کوچولو ببینیم کیه (نیشخند )
به ادرسی که پدرم گفته بود رفتم و دختری رو دیدم بیرون وایساده بود تا منو دید تعظیمی کوتاهی کرد منم از ماشین اومدم پایین و سلام کردم
پایان ویو کوک 🥣
پارت بعد ۳۰ تا لایک 🍷
۳.۰k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.