فیک:زیبایی(part.1)

(شروع)
سلام من ا.ت هستم و ۱۸سالمه متاسفانه من خیلی زشتم حتی فامیل هامون و بچه های کلاس هم بهم میگن من یک خواهر بزرگتر از خودم دارم به اسم(یوجین)و یه برادر کوچیکه تر از خودم به اسم(یوجون) من این دوتا خواهر برادرام به بابام رفتن و خوشگلن اما من خب به مامانم رفتم زشتم😂😞

ا.ت ویو

دوباره یه روز دیگه قراره برم پیش اون رو مخ ها و فقط بهم دستور بدن هعی...چرا من خوشگل نیستم مثل اونا تا همه دوستم داشته باشن😞 💔

(نکته:من مادر و پدر ا.ت رو پ.ا.ت و م.ا.ت مینویسم)

م.ا.ت:ا.تتتتت پاشوووو مدرسه ات دیر شدهههههه
ا.ت:مامان فقط پنج دقیقه توروخدااا
م.ا.ت:پاشوووو ببینم
و ا.ت رو جوری بلند می‌کنه که انگار......

ویو مدرسه
یونا:ا.ت؟
ا.ت:بله
یونا:بدو برو برام یه چیزی بخر
(یونا خوشگله و از ا.ت متنفره چون زشته و همش به ا.ت دستور میده)
🫡ا.ت:چشم
رفتم و یه چیزی خریدم و اوردم برای یونا...
ا.ت:بفرمایید..
یونا:این چیه دیگه(با داد)
ا.ت:ای..این خو..راکی...هست.ک.که دو.دست داری(با لکنت و ترس)
یونا:من الان ازینا نخواستم(عصبانی)
و خوراکی بر میداره و یه صورت ا.ت میزنه
ا.ت هم ناراحت و خجالت زده خشک وایساده اونجا..
دوستای یونا:وایییییی یونا دستت زشتی شدههه(با حالت لوسی)
یونا:واییییی اه اه🤢برم دستم رو بشورم
ا.ت:............


خداوکیلی برای پارت اول زیاد بود یا نه؟