Part1: I can change destiny پارت ۱: من میتونم سرنوشتم و تغیر بدم
ات: سلاااااام
میا: سیلاااااام کجایی تو دختر؟
ات: ببخشید درگیر کارای مدرسه بودم
میا: حالا اینارو ول کن یک گروه جدید اومده اسمش BTS
ات: اره میشنایمشون ولی تازه نیومده ۵ سالی میشه کل جهان و گرفتع
میا: به هر حال مهم اینکه الان من یک ارمی هستم🤩🤩🤩🤩
ات: جدی؟ مبارک باشه
میا: مرسی بایسمم تهیونگه
ات: من نمیشناسم بی تی اس و پس نمیدونم اصلا تهیونگ کی هست
میا : ببین این عکس و بگو کردوم از همه جذاب تره؟
ات: امممممممم این
میا: او این جانگ کوکه کوچیک ترین عضو بی تی اس
مکن لاین
ات: اهان
دینگ دانگ دینگون دان😂😂😂😂
ات: او گوشیم داره زنگ میخوره
ات: الو اهان باشه بای
ات: میا ببخشید ولی باید برم
میا: اوکی دخی بعدا میبینمت
ات: بای✋✋✋
خونه ی ات:
ات: سلام
مامان ات: سلام کجا بودی؟
ات: پیش میا
مامان ات: اهان باشه عزیزم بابات تو اتاقشه باهات کار داره
ات: باشه
اتاق بابا:
ات: بابا میتونم بیام تو؟
بابا: او ات بیا داخل
ات: کار داشتین؟
بابا: ببین ات از اونجایی که تو فارغل اتحصیل شدی میخوام و رشته ی دکتری خوندی میخوام بیای و توی کمپانی و بشی کمک دکتر
ات: بابا من نمیتونم حوصلع ندارم
بابا: ات نمیشه چون من از قبل کاراتو کردم
ات: باشع فقط کی هست
بابا: فردا
ات: چه روزایی ؟
بابا: شنبه یک شنبه دوشنبه سه شنبه
ات: باشه کاری دیگه از نداری؟
بابا: نه فقط یادت باشه لباس باز نباید بپوشی
ات: اوهوم باشه
فردا صبح :
ات: بلند شدم یک حمام ۱۰ دقیقه ای گرفتم موهامو خشک کردم یک لباس قشنگ پوشیدم(عکسشو میزارم) عطر مخصوص خودمو زدم و رفتم پایین
بابا: خوب شدی خانوم دکتر😂😂
ات: مرسی رئیس😂😂
مامان: خب بسه دیگه راننده منتظره منم امروز مرخصی گرفتم با مامان میا داریم میریم خرید
بابا: باشه خداحافظ
ات: خداحافظ مامان
مامان: خداحافظ
داخل شرکت:
بابا: سلام اقای جان
اقای جان: سلام اقای چوی
بابا: این ات دختر من و کمکی شما
اقای جان: سلام از اشنایی باهات خوشبختم ات
ات: همچنین
اقای جان: خب بیاین تا با محل کار اشناتون کنم
ات: بله
از زبون ات :
داشتم با اقای جان میرفتم و اقای جان همینطور توضیح میداد که یک نفر و دیدم خیلی اشنا بود ولی اون من و ندید و ازش گزشتم ولی خیلی اشنا بود اونو کجا دیدم؟
پایان💜💜💜💜💐💐💐💐
میا: سیلاااااام کجایی تو دختر؟
ات: ببخشید درگیر کارای مدرسه بودم
میا: حالا اینارو ول کن یک گروه جدید اومده اسمش BTS
ات: اره میشنایمشون ولی تازه نیومده ۵ سالی میشه کل جهان و گرفتع
میا: به هر حال مهم اینکه الان من یک ارمی هستم🤩🤩🤩🤩
ات: جدی؟ مبارک باشه
میا: مرسی بایسمم تهیونگه
ات: من نمیشناسم بی تی اس و پس نمیدونم اصلا تهیونگ کی هست
میا : ببین این عکس و بگو کردوم از همه جذاب تره؟
ات: امممممممم این
میا: او این جانگ کوکه کوچیک ترین عضو بی تی اس
مکن لاین
ات: اهان
دینگ دانگ دینگون دان😂😂😂😂
ات: او گوشیم داره زنگ میخوره
ات: الو اهان باشه بای
ات: میا ببخشید ولی باید برم
میا: اوکی دخی بعدا میبینمت
ات: بای✋✋✋
خونه ی ات:
ات: سلام
مامان ات: سلام کجا بودی؟
ات: پیش میا
مامان ات: اهان باشه عزیزم بابات تو اتاقشه باهات کار داره
ات: باشه
اتاق بابا:
ات: بابا میتونم بیام تو؟
بابا: او ات بیا داخل
ات: کار داشتین؟
بابا: ببین ات از اونجایی که تو فارغل اتحصیل شدی میخوام و رشته ی دکتری خوندی میخوام بیای و توی کمپانی و بشی کمک دکتر
ات: بابا من نمیتونم حوصلع ندارم
بابا: ات نمیشه چون من از قبل کاراتو کردم
ات: باشع فقط کی هست
بابا: فردا
ات: چه روزایی ؟
بابا: شنبه یک شنبه دوشنبه سه شنبه
ات: باشه کاری دیگه از نداری؟
بابا: نه فقط یادت باشه لباس باز نباید بپوشی
ات: اوهوم باشه
فردا صبح :
ات: بلند شدم یک حمام ۱۰ دقیقه ای گرفتم موهامو خشک کردم یک لباس قشنگ پوشیدم(عکسشو میزارم) عطر مخصوص خودمو زدم و رفتم پایین
بابا: خوب شدی خانوم دکتر😂😂
ات: مرسی رئیس😂😂
مامان: خب بسه دیگه راننده منتظره منم امروز مرخصی گرفتم با مامان میا داریم میریم خرید
بابا: باشه خداحافظ
ات: خداحافظ مامان
مامان: خداحافظ
داخل شرکت:
بابا: سلام اقای جان
اقای جان: سلام اقای چوی
بابا: این ات دختر من و کمکی شما
اقای جان: سلام از اشنایی باهات خوشبختم ات
ات: همچنین
اقای جان: خب بیاین تا با محل کار اشناتون کنم
ات: بله
از زبون ات :
داشتم با اقای جان میرفتم و اقای جان همینطور توضیح میداد که یک نفر و دیدم خیلی اشنا بود ولی اون من و ندید و ازش گزشتم ولی خیلی اشنا بود اونو کجا دیدم؟
پایان💜💜💜💜💐💐💐💐
۲۲.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.