part24
#part24
سه روز بعد
مجید-بابا از کلانتری زنگ زدن
گفتن که بهت زنگ زدن جواب ندادی مثل اینکه طرف پیدا
شدع
محمد-واقعا
سریع رفتم کلانتری
سلام با جناب سرهنگ وصفی کارداشتم
سرباز-ته راهرو اتاق سمت چپن
محمد-ممنون
سلام جناب سرهنگ
سرهنگ-سلام اقای رضوی
بلاخره پیداشون کردیم
محمد-خوب کین
سرهنگ-خانمی به اسم مریم کمالی
شما قرار دادی باهاشون بسته بودین
اینکه تنها بودرو نمیدونیم ولی میدونیم
که کارشون وهرچه سرعیتر دستگیرشون بکنیم
......................................................................................
تینا-وای حامی توخیلی خوبی
خیلی خندیدم دیگه دلم درد کرد
حامی-هنو کجای کاری تو
تینا-ادامه نده دیگه بزار بمونه برا فردا
اونقد خرف زدیم این قهوه سرد شدش
حامی-وای اره
تینا-یه سوال بپرسم
حامی-جانم
تینا-توباهمه فنا اینجوری قرار میزاری؟
حامی-عاممم خوب نه یعنی همشون و دوس دارم
تینا-ادامه نده دیگه
ای وای من برم دیگم دیرم شد
مجید پارم میکنه
فعلا
حامی-تینااااا
تینا-جان ماشین داری
تینا-نه اسنپ میزنم میرم
حامی-بیا میرسونمت
تینا-مجید
حامی-بابا بیخیال جرم که نکردیم دوستیم دیگه
تینا-اوکی
.........................................................................
تبسم--امیر مریم بفرس خارج ازکشور
تاحکم دسگیریش وندادن
زود گم وگور کنه خودشو
قاچاقی باید بره
نباید گیر بیوفته
گرفتی
امیر-بله
ولی اگه بوبرن پشت قضیه ماییم
بد نمیشه؟!
تبسم-براچی باید بو ببرن؟
مگه چیکارکردیم که
فقط داریم انتقام اینهمه سال و میگیریم
#نقطه_تاریک_زندگیم#حامیم#مجید_رضوی#رمان
سه روز بعد
مجید-بابا از کلانتری زنگ زدن
گفتن که بهت زنگ زدن جواب ندادی مثل اینکه طرف پیدا
شدع
محمد-واقعا
سریع رفتم کلانتری
سلام با جناب سرهنگ وصفی کارداشتم
سرباز-ته راهرو اتاق سمت چپن
محمد-ممنون
سلام جناب سرهنگ
سرهنگ-سلام اقای رضوی
بلاخره پیداشون کردیم
محمد-خوب کین
سرهنگ-خانمی به اسم مریم کمالی
شما قرار دادی باهاشون بسته بودین
اینکه تنها بودرو نمیدونیم ولی میدونیم
که کارشون وهرچه سرعیتر دستگیرشون بکنیم
......................................................................................
تینا-وای حامی توخیلی خوبی
خیلی خندیدم دیگه دلم درد کرد
حامی-هنو کجای کاری تو
تینا-ادامه نده دیگه بزار بمونه برا فردا
اونقد خرف زدیم این قهوه سرد شدش
حامی-وای اره
تینا-یه سوال بپرسم
حامی-جانم
تینا-توباهمه فنا اینجوری قرار میزاری؟
حامی-عاممم خوب نه یعنی همشون و دوس دارم
تینا-ادامه نده دیگه
ای وای من برم دیگم دیرم شد
مجید پارم میکنه
فعلا
حامی-تینااااا
تینا-جان ماشین داری
تینا-نه اسنپ میزنم میرم
حامی-بیا میرسونمت
تینا-مجید
حامی-بابا بیخیال جرم که نکردیم دوستیم دیگه
تینا-اوکی
.........................................................................
تبسم--امیر مریم بفرس خارج ازکشور
تاحکم دسگیریش وندادن
زود گم وگور کنه خودشو
قاچاقی باید بره
نباید گیر بیوفته
گرفتی
امیر-بله
ولی اگه بوبرن پشت قضیه ماییم
بد نمیشه؟!
تبسم-براچی باید بو ببرن؟
مگه چیکارکردیم که
فقط داریم انتقام اینهمه سال و میگیریم
#نقطه_تاریک_زندگیم#حامیم#مجید_رضوی#رمان
۳.۱k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.