20 Part
میخواست بره که دستش رو گرفتم. سمتم برگشت. میخواستم بهش چیزی بگم که پشیمون شدم. یعنی الان چی بگم؟ آهان
رز: مواظب خودت باش.
با دستاش صورتم رو نوازش کرد، لبخندی زد و رفت. قدم به قدم به در نزدیک میشد. به خاطر قد بلندش، کمرش رو خم کرده بود. حواس سرباز ها، کاملا پرت بود. به خاطر اینکه به هرحال اولین باری بود که پاشون رو چنین جایی میزارن ولی جین باید کاملا مواظب باشه. یه صدای کوچیک میتونه توجهشون رو جلب کنه. حتی صدای خورد شدن یه تکه چوب زیر پاهاش.
خودش رو به نزدیک ترین بوته به در مخفی رسوند. یه نفس عمیق کشیدم. خداروشکر.
فقط من موندم. با دستاش بهم اشاره کرد که برم پیشش. از جام بلند شدم من نیازی نداشتم تا خم بشم. هر چند ثانیه یکبار به اطراف نگاه میکردم که نکنه کسی از وجود من خبردار شده بشه. صدای یه نفر توجهم رو به خودش جلب کرد. یکی از سرباز ها که داشت با مافوقش صحبت میکرد. چه صدای آشنایی ولی این صدای کیه؟
داشتم به بوته نزدیک میشدم که خدمتکار رو عقب تر از خودم دیدم. نمیتونستم همینجوری رهاش کنم. پیرزن بدبخت اون بهم خیلی کمک کرده و حالا نمیتونه درست راه بره. داشتم میرفتم عقب. جین تعجب کرده بود و علامت میداد که برگردم ولی چه میشد کرد؟ دلم اجازه نمیداد حتی اگه نجات پیدا میکردیم و من این پیرزن رو نجات نمیدادم، خودم رو نمیبخشیدم. هرگز.
خودم رو بهش رسوندم.
رز: شما اینجا چیکار میکنید؟ باید تا الان فرار میکردید.
خدمتکار: ممنون بانوی من. متوجه شدم که به خاطر من اومدید ولی من دیگه مثل شما جوان نیستم. قدرت راه رفتن هم ندارم.
رز: نگرانی نداره. بهت کمک میکنم. فقط پشت سر من بیا.
شروع کردم به راه رفتن. ایندفعه با اعتماد به نفس تر. چرا که این راه رو یه بار طی کردم و انگار دوباره هم موفق میشوم. از خدمتکار خواستم تا اطراف رو نگاه کنه و من هم فقط به جلو حرکت کنم. سرباز ها، میخواستن مکانشون رو تغییر بدن و یه جوری نزدیک بشن به ما. ما باید سریع تر راه میرفتیم تا قبل از رسیدن اونها، به بوته برسیم.
رز: نمیدونم میخوای چیکار کنی ولی سریعتر. وقت نداریم.
با پاهای کوتاه و ریزش، خودش رو به من رسوند. نفس نفس میزد. از سر استرسه یا راه رفتن، هرچیزی که هست، مربوط میشه به سن زیادش و از دست من کاری برنمیومد.
یه دفعه یه نفر من رو به اسم صدا کرد. نه جین بود و نه خدمتکار پیر. پس چه کسی؟
ترس و لرز. برگشتم. دیگه تموم شد. حالا چه اتفاقی برام میوفته؟
...
لایک
♥️
سریعتر لایک کنید تا پارت بعدی رو بزارم
رز: مواظب خودت باش.
با دستاش صورتم رو نوازش کرد، لبخندی زد و رفت. قدم به قدم به در نزدیک میشد. به خاطر قد بلندش، کمرش رو خم کرده بود. حواس سرباز ها، کاملا پرت بود. به خاطر اینکه به هرحال اولین باری بود که پاشون رو چنین جایی میزارن ولی جین باید کاملا مواظب باشه. یه صدای کوچیک میتونه توجهشون رو جلب کنه. حتی صدای خورد شدن یه تکه چوب زیر پاهاش.
خودش رو به نزدیک ترین بوته به در مخفی رسوند. یه نفس عمیق کشیدم. خداروشکر.
فقط من موندم. با دستاش بهم اشاره کرد که برم پیشش. از جام بلند شدم من نیازی نداشتم تا خم بشم. هر چند ثانیه یکبار به اطراف نگاه میکردم که نکنه کسی از وجود من خبردار شده بشه. صدای یه نفر توجهم رو به خودش جلب کرد. یکی از سرباز ها که داشت با مافوقش صحبت میکرد. چه صدای آشنایی ولی این صدای کیه؟
داشتم به بوته نزدیک میشدم که خدمتکار رو عقب تر از خودم دیدم. نمیتونستم همینجوری رهاش کنم. پیرزن بدبخت اون بهم خیلی کمک کرده و حالا نمیتونه درست راه بره. داشتم میرفتم عقب. جین تعجب کرده بود و علامت میداد که برگردم ولی چه میشد کرد؟ دلم اجازه نمیداد حتی اگه نجات پیدا میکردیم و من این پیرزن رو نجات نمیدادم، خودم رو نمیبخشیدم. هرگز.
خودم رو بهش رسوندم.
رز: شما اینجا چیکار میکنید؟ باید تا الان فرار میکردید.
خدمتکار: ممنون بانوی من. متوجه شدم که به خاطر من اومدید ولی من دیگه مثل شما جوان نیستم. قدرت راه رفتن هم ندارم.
رز: نگرانی نداره. بهت کمک میکنم. فقط پشت سر من بیا.
شروع کردم به راه رفتن. ایندفعه با اعتماد به نفس تر. چرا که این راه رو یه بار طی کردم و انگار دوباره هم موفق میشوم. از خدمتکار خواستم تا اطراف رو نگاه کنه و من هم فقط به جلو حرکت کنم. سرباز ها، میخواستن مکانشون رو تغییر بدن و یه جوری نزدیک بشن به ما. ما باید سریع تر راه میرفتیم تا قبل از رسیدن اونها، به بوته برسیم.
رز: نمیدونم میخوای چیکار کنی ولی سریعتر. وقت نداریم.
با پاهای کوتاه و ریزش، خودش رو به من رسوند. نفس نفس میزد. از سر استرسه یا راه رفتن، هرچیزی که هست، مربوط میشه به سن زیادش و از دست من کاری برنمیومد.
یه دفعه یه نفر من رو به اسم صدا کرد. نه جین بود و نه خدمتکار پیر. پس چه کسی؟
ترس و لرز. برگشتم. دیگه تموم شد. حالا چه اتفاقی برام میوفته؟
...
لایک
♥️
سریعتر لایک کنید تا پارت بعدی رو بزارم
۱۲.۵k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.