یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان ارتش
پارت هشتادو یک
هاکان:عشقم برات یه سوپرایز دارم
ملکا:واقعا کو چیه
هاکان:اینطوری که نمیشه اول بیا ار اینجا فرار کنیم
ملکا:زشت نیست فامیلا رو تنها بزاریم
هاکان:بیا بریم اونارو بیخیال
دستمو گرفت و از در پشتی سالن خارج شدیم
هاکان:چشماتو بزار ببندم
ملکا:باشه
چشماموبست
هاکان:خوب رسیدیم بزا کمکت کنن بیای پایین
بغلم کرد
ملکا:وای هاکان چرا بغلم کردی
هاکان:بیا بریم
خوب حاضری چشماتو باز کنم
چشمامو باز کرد
هاکان:خونمون چطوره
ملکا:وای عشقم چقدر قشنگه اینجا
بغلش کردم
ملکا:خیلی دوست دارم
هاکان:منم
بیا بریم اتاقمون رو نشونت بدم
ملکا:نه اول بیا بریم آشپزخونه رو نشون بده و بقیه خونه رو بعد اتاقمون رو
هاکان:نه اول بیا بریم اتاقمون رو نشونت بدم
ملکا:نه اول بیا... واییی هاکان
بغلم کرد منو برد توی اتاق انداخت منو روی تخت
رمان ارتش
پارت هشتادو یک
هاکان:عشقم برات یه سوپرایز دارم
ملکا:واقعا کو چیه
هاکان:اینطوری که نمیشه اول بیا ار اینجا فرار کنیم
ملکا:زشت نیست فامیلا رو تنها بزاریم
هاکان:بیا بریم اونارو بیخیال
دستمو گرفت و از در پشتی سالن خارج شدیم
هاکان:چشماتو بزار ببندم
ملکا:باشه
چشماموبست
هاکان:خوب رسیدیم بزا کمکت کنن بیای پایین
بغلم کرد
ملکا:وای هاکان چرا بغلم کردی
هاکان:بیا بریم
خوب حاضری چشماتو باز کنم
چشمامو باز کرد
هاکان:خونمون چطوره
ملکا:وای عشقم چقدر قشنگه اینجا
بغلش کردم
ملکا:خیلی دوست دارم
هاکان:منم
بیا بریم اتاقمون رو نشونت بدم
ملکا:نه اول بیا بریم آشپزخونه رو نشون بده و بقیه خونه رو بعد اتاقمون رو
هاکان:نه اول بیا بریم اتاقمون رو نشونت بدم
ملکا:نه اول بیا... واییی هاکان
بغلم کرد منو برد توی اتاق انداخت منو روی تخت
۱۳.۶k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.