ماه خونین پارت ۴
ماه خونین پارت ۴
این ینی اون خواهر کوچیکمونه نه نه نه امکان نداره این غیر ممکنه باید برم با نامجون حرف بزنم
رفتم پیش نامجون همه چیو براش تعریف کردن
نامجون : برای همینه که میگم نباید خونشو بخوریم اون خواهرمونه واقعا میخوای خون عزیز ترین کستو بخوری
جیمین : چرا زود تر بهمون نگفتی اگه نمیگفتی این اتفاق نمیوفتاد
نامجون : ببینم نکنه تو خونشو خوردی
جیمین : ا اره فقط یکم
نامجون : تو چیکار کردی
شوگا : بسههههه میشه هر دوتاتون خفه شید 😑
هوپی : راست میگه تمومش کنین جیمین یه اشتباه کرده نباید انقدر بحصو کشش بدین
داستان از زبون انا : بیدار شدم یکم سرم گیج میرفت سریع بلند شدم تو اینه خودمو نگاه کردم جای دندون روی گردنم نبود خب خوبه و دوباره اون اوازو شنیدم و به سمتش رفتم به اتاق ممنوع رسیدم این دفعه وارد اتاق شدم که جین منو صدا کردم
جین : سونییییی
سونی : ج جین
جین : برای چی وارد این اتاق شدی مگه ممنوع نکرده بودیم که واردش نشو
سونی : ببین جین دست خودم نیس همش یه صدایی میاد که منو به سمت خودش میکشونه
جین : خیلی خب بسه اماده شو باید بریم به قبرستون
سونی : چرا
جین : بیا میفهمی
رفتم یه لباس سیاه خوشگل بلند پوشیدم رفتم با جین قبرستون یه دسته گل سیاهم برداشتم رفتم یه دوتا مجسمه دیدم صورت زنه خیلییی اشنا بود
جین : این مادرمه الیس و اینم پدرم لی چان سو مادرم یه امریکایی بود اون چشماش بنفش بود با موهای طلایی واقعا زیبا بود
سونی : رنگ چشما منم بنفشه خیلی جالبه 😄 چیشد که مردن
جین : یه جادوگر اونا رو کشت و خواهرامونو ازمون گرفت و برادرمون
سونی : برادرتون چی
جین : هیچی ولش کن
سونی : خب حداقل بگو اسمش چی بود
جین : جانگ کوک
سونی : منم ششتا خواهر دارم
جین : اسماشون چیه هانا جینا سیرن مارلی سارا یونسو سانی
جین : داشتم شاخ در میوردم واقعا اینا خاهرا من بودن ینی سونی خواهرمه خب طبق قانون فعلا نباید چیزی بگم فقط میتونم بگم دلم براشون خیلی تنگ شده مخصوصا جینا
سونی : جین جییییین چیزی شده
جین : ن نه بیا بریم
سونی : داشتم میرفتم که توی مه یه نفرو دیدم دوباره همون پسره بود رفتم سمش که به جین برخورد کردم
جین : سونی اینجا چیکار میکنی بیا بریم
سونی : عاا باشه
رفتم تو اتاقم رفتم یه دوش گرفتن رفتم پیش پسرا بهشون سلام کردم جینم غذا رو درست خوردم رفتم تو اتاقم داشتم جلو اینه خودمو نگاه میکردم که
لایک کامنت 💜💜💜
این ینی اون خواهر کوچیکمونه نه نه نه امکان نداره این غیر ممکنه باید برم با نامجون حرف بزنم
رفتم پیش نامجون همه چیو براش تعریف کردن
نامجون : برای همینه که میگم نباید خونشو بخوریم اون خواهرمونه واقعا میخوای خون عزیز ترین کستو بخوری
جیمین : چرا زود تر بهمون نگفتی اگه نمیگفتی این اتفاق نمیوفتاد
نامجون : ببینم نکنه تو خونشو خوردی
جیمین : ا اره فقط یکم
نامجون : تو چیکار کردی
شوگا : بسههههه میشه هر دوتاتون خفه شید 😑
هوپی : راست میگه تمومش کنین جیمین یه اشتباه کرده نباید انقدر بحصو کشش بدین
داستان از زبون انا : بیدار شدم یکم سرم گیج میرفت سریع بلند شدم تو اینه خودمو نگاه کردم جای دندون روی گردنم نبود خب خوبه و دوباره اون اوازو شنیدم و به سمتش رفتم به اتاق ممنوع رسیدم این دفعه وارد اتاق شدم که جین منو صدا کردم
جین : سونییییی
سونی : ج جین
جین : برای چی وارد این اتاق شدی مگه ممنوع نکرده بودیم که واردش نشو
سونی : ببین جین دست خودم نیس همش یه صدایی میاد که منو به سمت خودش میکشونه
جین : خیلی خب بسه اماده شو باید بریم به قبرستون
سونی : چرا
جین : بیا میفهمی
رفتم یه لباس سیاه خوشگل بلند پوشیدم رفتم با جین قبرستون یه دسته گل سیاهم برداشتم رفتم یه دوتا مجسمه دیدم صورت زنه خیلییی اشنا بود
جین : این مادرمه الیس و اینم پدرم لی چان سو مادرم یه امریکایی بود اون چشماش بنفش بود با موهای طلایی واقعا زیبا بود
سونی : رنگ چشما منم بنفشه خیلی جالبه 😄 چیشد که مردن
جین : یه جادوگر اونا رو کشت و خواهرامونو ازمون گرفت و برادرمون
سونی : برادرتون چی
جین : هیچی ولش کن
سونی : خب حداقل بگو اسمش چی بود
جین : جانگ کوک
سونی : منم ششتا خواهر دارم
جین : اسماشون چیه هانا جینا سیرن مارلی سارا یونسو سانی
جین : داشتم شاخ در میوردم واقعا اینا خاهرا من بودن ینی سونی خواهرمه خب طبق قانون فعلا نباید چیزی بگم فقط میتونم بگم دلم براشون خیلی تنگ شده مخصوصا جینا
سونی : جین جییییین چیزی شده
جین : ن نه بیا بریم
سونی : داشتم میرفتم که توی مه یه نفرو دیدم دوباره همون پسره بود رفتم سمش که به جین برخورد کردم
جین : سونی اینجا چیکار میکنی بیا بریم
سونی : عاا باشه
رفتم تو اتاقم رفتم یه دوش گرفتن رفتم پیش پسرا بهشون سلام کردم جینم غذا رو درست خوردم رفتم تو اتاقم داشتم جلو اینه خودمو نگاه میکردم که
لایک کامنت 💜💜💜
۵۹.۲k
۱۳ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.