رویای اشنا part 42

ویو جونگ هوان
همه نشستیم روی زمین و یونگی یه بطری اورد تا باهم جرئت حقیقت بازی کنیم. یونگی بطری رو چرخوند و افتاد به تهیونگ و جونگ کوک
_خب جرئت یا حقیقت
٪هه معلومه جرئت
_پس بزن توی گوش یونگی
☆جرئت نداره
٪چرا دارم (زد تو گوش یونگی)
☆چطور جرئت کردی بزنی تو گوش بزرگ ترین هکر مافیا😠
٪چون من شجاع ترین مافیام. 😌
😂😂 _*÷
☆عه حالا نشونت میدم(میخواست بزنه تو گوش تهیونگ که جونگ کوک جلوشو گرفت)
_خب حالا یه کاری کرد دیگه ولش کن
☆باشه

این بار تهیونگ بطری رو چرخوند و افتاد رو به من و یونجی.
*خب جرئت یا حقیقت.
حقیقت
*خب. تاحالا عاشق کسی شدی؟ اگه اره اون کی بوده
اگه میگفتم نه جونگ کوک میفهمید که دارم دروغ میگم.
پس من جرئت رو انتخاب میکنم.
*پس برو و جونگ کوک رو بغل کن

ذهن جونگ هوان: وایی یونجی این چی بود گفتی😰ولی برای اینکه تابلو نکنم مجبورم اینکارو انجام بدم.
رفتم و جونگ کوک رو بغل کردم اونم منو بغل کرد و بعد جدا شدیم. اخیشش چقدر سخت بود😮‍💨
من بطری رو چرخوندم و افتاد به یونگی و تهیونگ
*خب دیگه وقتشه تلافی کنم. جرئت یا حقیقت
٪جرئت
*اگه جرئت داری پنج دقیقه با کیونگ جوری رفتار کن که انگار هنوز به اون اعتراف نکردی .
٪چی؟ ولی
*ولی و اما و اگر نداریم همین که گفتم
😂
÷مر*ض😒
🤭

ادامه پارت بعدی دوستان❤💙