فیک کوک(عشق واقعی من)
فیک کوک(عشق واقعی من)
پارت ۸
از زبان ا/ت
با یه سردرد بدی از خواب پاشدم هیچی از دیروز یادم نمیومد یعنی چیکار کرده بودم ساعتو دیدم هشت بود و یک زنگه کلاسم رفته بود
سریع پاشدم رفتم لباسامو پوشیدم حتی صبحانه هم نخوردم
زیاد حالم خوب نبود برای اولین بار دیروز خیلی مست کرده بودم الانم اصلا دوست نداشتم برم مدرسه ولی مجبور بودم
رسیدم مدرسه بچه ها سریع اومدن سمتم
اون جو: ا/ت حالت خوبههه؟ زنگ زدم بهت جواب ندادی
+خوبم اصلا گوشیمو نگاه نکردم ببخشید
سوجین: عیب نداره همین که خوبی برامون کافیه
نشستم سر میزم که دیدم کوک اومد سمتم
_ سلام
+ سلام
_حالت بهتره؟
+چی؟چرا میپرسی؟
_ هاا همینجوری
+ عاا اره خوبم ممنون
_ باشه پس خیالم راحت شد
از زبان کوک
ا/ت زنگ اول نیومده بود وقتی هم اومد رفتم سمتش حالشو پرسیدم ولی معلوم بود چیزی از دیشب یادش نبود منم چیزی بهش نگفتم تا خودش به یاد بیاره
از زبان ا/ت
زنگ دوم هم تموم شد اومدم پاشم که سرم گیج رفت داشتم میوفتادم که کوک گرفتتم سریع پسش زدم
+ یااا چیکار میکنی؟
_ من فقط گرفتمت
+نمیخوام دست به من نزن
_ولی دیشب که از دست زدن هم گذشته بود
+ چییی؟ منظورت چیه؟
_چیه حتما یادت نمیاد نه(با لحن شیطنت آمیز)
+من اصلا نمیفهمم چی میگی
_عیب نداره بعدا میفهمی
با عصبانیت از کنارش رد شدم و رفتم سمت دستشویی
یه آبی به صورتم زدم و یهو کارای دیشب به ذهنم اومد
واایییییی نههههه من چیکار کردممم
کوک رو بوسیدمممم امکان ندارهههه
هنوز در تعجب بودم الان چجوری تو روش نگاه کنم
خیلی خجالت میکشیدم تازه بهش گفتم دوسش دارم البته اینکه میتونم بگم راست گفتم ولی هنوز از حسم مطمئن نبودم
از دستشویی اومدم بیرون که باهاش برخورد کردم
_ ا/ت میگم ک ...
سریع بدو بدو از کنارش رد شدم رفتم
از زبان کوک
فکر کنم دیشب رو یادش اومده خواستم بهش بگم امروز باهم بریم بیرون که نذاشت حرفم رو تموم کنم و سریع رفت کلاس تا اومدم کلاس که باهاش حرف بزنم استاد اومد دلم میخواست باهاش بیشتر وقت بگذرونم ولی نشد ....
شرط
فالو : 35
لایک : 15
کامنت : 10
پارت ۸
از زبان ا/ت
با یه سردرد بدی از خواب پاشدم هیچی از دیروز یادم نمیومد یعنی چیکار کرده بودم ساعتو دیدم هشت بود و یک زنگه کلاسم رفته بود
سریع پاشدم رفتم لباسامو پوشیدم حتی صبحانه هم نخوردم
زیاد حالم خوب نبود برای اولین بار دیروز خیلی مست کرده بودم الانم اصلا دوست نداشتم برم مدرسه ولی مجبور بودم
رسیدم مدرسه بچه ها سریع اومدن سمتم
اون جو: ا/ت حالت خوبههه؟ زنگ زدم بهت جواب ندادی
+خوبم اصلا گوشیمو نگاه نکردم ببخشید
سوجین: عیب نداره همین که خوبی برامون کافیه
نشستم سر میزم که دیدم کوک اومد سمتم
_ سلام
+ سلام
_حالت بهتره؟
+چی؟چرا میپرسی؟
_ هاا همینجوری
+ عاا اره خوبم ممنون
_ باشه پس خیالم راحت شد
از زبان کوک
ا/ت زنگ اول نیومده بود وقتی هم اومد رفتم سمتش حالشو پرسیدم ولی معلوم بود چیزی از دیشب یادش نبود منم چیزی بهش نگفتم تا خودش به یاد بیاره
از زبان ا/ت
زنگ دوم هم تموم شد اومدم پاشم که سرم گیج رفت داشتم میوفتادم که کوک گرفتتم سریع پسش زدم
+ یااا چیکار میکنی؟
_ من فقط گرفتمت
+نمیخوام دست به من نزن
_ولی دیشب که از دست زدن هم گذشته بود
+ چییی؟ منظورت چیه؟
_چیه حتما یادت نمیاد نه(با لحن شیطنت آمیز)
+من اصلا نمیفهمم چی میگی
_عیب نداره بعدا میفهمی
با عصبانیت از کنارش رد شدم و رفتم سمت دستشویی
یه آبی به صورتم زدم و یهو کارای دیشب به ذهنم اومد
واایییییی نههههه من چیکار کردممم
کوک رو بوسیدمممم امکان ندارهههه
هنوز در تعجب بودم الان چجوری تو روش نگاه کنم
خیلی خجالت میکشیدم تازه بهش گفتم دوسش دارم البته اینکه میتونم بگم راست گفتم ولی هنوز از حسم مطمئن نبودم
از دستشویی اومدم بیرون که باهاش برخورد کردم
_ ا/ت میگم ک ...
سریع بدو بدو از کنارش رد شدم رفتم
از زبان کوک
فکر کنم دیشب رو یادش اومده خواستم بهش بگم امروز باهم بریم بیرون که نذاشت حرفم رو تموم کنم و سریع رفت کلاس تا اومدم کلاس که باهاش حرف بزنم استاد اومد دلم میخواست باهاش بیشتر وقت بگذرونم ولی نشد ....
شرط
فالو : 35
لایک : 15
کامنت : 10
۶.۴k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.