رمان ازدواج اجباری پارت 23
جونگکوک_ همین الان ات میدن یا شلیک میکنیم
مین چو_ شلیک کنین اتو میکشیم
جونگکوک _ تو چی میخای
ویو جونگکوک
وقتی داشتیم میرفتیم همه جارو شک کردیم فهیمدم پشت جنگل چندتا ادم گذاشته بی صدا بهشون حمله کردیم همشون کشتیم به ان هیجون گفتم شماها پشت بمونیم
ما رفتیم جلو ان هیجون ترتیب اون پشت هارو میده
ویو حال
مین چو_ من دیگ هیچی نمیخام فقط میخام ترو و ات بکشم با خیال راحت بخوابم
جونگکوک_ بیا جون منو بگیر ولی ات ول کن
مین چو_ نه نمیشه از کسی بگذرم که همه زندگمیو نابود کرد
مین چو_ تفنگ جلو گرفتم که ات شلیک کنم از پشت از صدا های میموده یکم پشت نگاه کردم انگار داشت از پشت حمله میکردن منم میخاستم هرچی زود تر به ات شلیک کنم یک اومد منو هول داد
افتادم زمین هیچی نفهمیدم همه اونیک اجار کرد بودم فرار کردن من تنها موندم
جونگکوک_ دیگ همه چی تموم شد با خنده الان تو گورت گم میکنی دیگ نمیای اینجا
مین چو_ یک اصلحی زیرم بود اون تو دستم گرفتم مخفمی کردم منتظر موندم راه بتونن بهشون شلیک کنم جونگکوک رفت بود ات بگیر ات تو بغلش کن منم یکرو از اونا گرفتم
مین چو_ شلیک کنین اتو میکشیم
جونگکوک _ تو چی میخای
ویو جونگکوک
وقتی داشتیم میرفتیم همه جارو شک کردیم فهیمدم پشت جنگل چندتا ادم گذاشته بی صدا بهشون حمله کردیم همشون کشتیم به ان هیجون گفتم شماها پشت بمونیم
ما رفتیم جلو ان هیجون ترتیب اون پشت هارو میده
ویو حال
مین چو_ من دیگ هیچی نمیخام فقط میخام ترو و ات بکشم با خیال راحت بخوابم
جونگکوک_ بیا جون منو بگیر ولی ات ول کن
مین چو_ نه نمیشه از کسی بگذرم که همه زندگمیو نابود کرد
مین چو_ تفنگ جلو گرفتم که ات شلیک کنم از پشت از صدا های میموده یکم پشت نگاه کردم انگار داشت از پشت حمله میکردن منم میخاستم هرچی زود تر به ات شلیک کنم یک اومد منو هول داد
افتادم زمین هیچی نفهمیدم همه اونیک اجار کرد بودم فرار کردن من تنها موندم
جونگکوک_ دیگ همه چی تموم شد با خنده الان تو گورت گم میکنی دیگ نمیای اینجا
مین چو_ یک اصلحی زیرم بود اون تو دستم گرفتم مخفمی کردم منتظر موندم راه بتونن بهشون شلیک کنم جونگکوک رفت بود ات بگیر ات تو بغلش کن منم یکرو از اونا گرفتم
۴.۵k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.