⛓🖇my dady🖇⛓ p.66
جیمین : اون حرکات چیبودن چرا دست زد به موهات هان خوب ج...نده بازی دراوردی ها مگ من بهت نگفتم نزدیک هیچ پسری نشو گفتم یا نگفتم (با داد )
دیگه واقعن اشکم امد
جیمین:نگفتم؟(با داد )
ا.ت:گفتی
هوف کلافه ای کشید و دستشو گذاشت رو سرش و باز برگشت سمتم
جیمین:ا.ت چرا نمیخای بفهمی نمیخام با پسری بپری ها مگ ما قرار نیست ازدواج کنیم
چرا اینکارا رو میکنی ها
خودشم دیگه بعغض گرفته بودش
جیمین:سرتو بگیر بالا بهم بگو
ا.ت:چی بگم میدونم میخایم ازدواج کنیم میدونم اشتباگ من بود ببخشید قبوله؟
جیمین:همین همه چی رو میخای با بب.....
حرفش با کاری که ا.ت کرد نصفه موند
نمیتونستم بزارم بیشتر از این داد بزنه چون هم با حرفاش خودشو اذیت میکرد هم منو پس جلو رفتم و ل.بامو روی ل.باش گذاشتم
و دستامو دور گر.دنش قفل کردم و رو پاشنه پا وایسادم تا قدم بهش برس نزدیک بود بیوفتم که دستشو پشت کمرم گذاشت و ایندفعه اون همراهیم کرد
بعد از چند دقیقه که نفس کم اوردم ازم جدا شد تو چشماش نگاه میکردم
ویو جیمین
دستمو سمت چشماش بردم و اشکاشو پاک کردم و بغلش کردم سرشو تو گردنم قایم کرده بود
جیمین:هوف ببیخشید خودت عصبانیم میکنی خوب (اروم )
ا.ت:نه مقصر منم هستم
جیمین:ا.ت
ا.ت:هوم
جیمین:چرا اینکارو کردی
ا.ت:جیمین من حرفای رو پشت بومتو فهمیدم و خوب منم فهمیدم بهت حس دارم و واقعن نمیدونم چجوری بگم من دوست دارم
سرمو بیشتر به گردنش فشار دادم
جیمین:من بیشتر
ازش جدا شدمو نگاش کردن بعد چراغارو خاموش کردیم و رفتیم بخوابیم
گیلیلیلیییییییی
بترکونید کامنتارو وگرنه دیگه خبری از پارت نیستا
دیگه واقعن اشکم امد
جیمین:نگفتم؟(با داد )
ا.ت:گفتی
هوف کلافه ای کشید و دستشو گذاشت رو سرش و باز برگشت سمتم
جیمین:ا.ت چرا نمیخای بفهمی نمیخام با پسری بپری ها مگ ما قرار نیست ازدواج کنیم
چرا اینکارا رو میکنی ها
خودشم دیگه بعغض گرفته بودش
جیمین:سرتو بگیر بالا بهم بگو
ا.ت:چی بگم میدونم میخایم ازدواج کنیم میدونم اشتباگ من بود ببخشید قبوله؟
جیمین:همین همه چی رو میخای با بب.....
حرفش با کاری که ا.ت کرد نصفه موند
نمیتونستم بزارم بیشتر از این داد بزنه چون هم با حرفاش خودشو اذیت میکرد هم منو پس جلو رفتم و ل.بامو روی ل.باش گذاشتم
و دستامو دور گر.دنش قفل کردم و رو پاشنه پا وایسادم تا قدم بهش برس نزدیک بود بیوفتم که دستشو پشت کمرم گذاشت و ایندفعه اون همراهیم کرد
بعد از چند دقیقه که نفس کم اوردم ازم جدا شد تو چشماش نگاه میکردم
ویو جیمین
دستمو سمت چشماش بردم و اشکاشو پاک کردم و بغلش کردم سرشو تو گردنم قایم کرده بود
جیمین:هوف ببیخشید خودت عصبانیم میکنی خوب (اروم )
ا.ت:نه مقصر منم هستم
جیمین:ا.ت
ا.ت:هوم
جیمین:چرا اینکارو کردی
ا.ت:جیمین من حرفای رو پشت بومتو فهمیدم و خوب منم فهمیدم بهت حس دارم و واقعن نمیدونم چجوری بگم من دوست دارم
سرمو بیشتر به گردنش فشار دادم
جیمین:من بیشتر
ازش جدا شدمو نگاش کردن بعد چراغارو خاموش کردیم و رفتیم بخوابیم
گیلیلیلیییییییی
بترکونید کامنتارو وگرنه دیگه خبری از پارت نیستا
۱۴.۰k
۰۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.