بی رحم اما مهربون
شب بعد شام
از زبان ات
از دست کوک ناراحت بودم و رفتم گوشه تخت خوابیدم بعد ۳۰ مین اقا از حموم اومد بیرون بعد اوند رو تخت معلوم بود که موهاشو خشک نکرده نگرانش بودم ولی غرورم نذاشت بهش حرفی بزنم (نکته باند کوک از باند ات قوی تر هست) که یهو دیدم یه چیزی دور کمرم حلقه شد بعله دست اقا بود
ات:ولم کن
کوک:یعنی ال ان باهام قهری
ات:..............
کوک:عشقم ببخشید اخه میدونی چیه اون لحظه اصبانیتم بالا زد
ات:خب نباید سر من خالی میکردی ولم کن میخوام بخوابم
ات دید یه لحظه چهره معصوم و مهربون کوک به چهره سرد و خشن تبدیل شد
کوک ات رو براید استایل بقل کرد ات هم تقلا اینکه کوک بزارمش زمین رو کرد
کوک:اگه یکی از آدمای این خونه بیدار بشه شب سخت و به یاد موندنی باید به یاد داشته باشی
با این حرف کوک ات خیر ندیده لال شد
کوک ات رو گذاشت تو ماشین و خودش هم نشست بعد ۳۰ مین ات از کوک پرسید:
ات:کجا میریم
کک:حرف نباشه
ات:چیی
کوک:حرفم رو یک بار تکرار میکنم
بعد یک ساعت کوک دوباره ات رو براید بقل کرد ات هم حرفی نزد حالا اونا کجا رفته بودن لب دریا بعله
از زبان ات
وای کوکی چقدر اینجا خوشگله این خونه این غذا ها این دریا
کوک:حالا منو بخشیدی
ات:من هیچ وقت از دستت ناراحت نبودم
کوک:اره جون عمت
ات:عع صحبت کن
کوک:باشه ادمینن(با عربده )
ادمین تمرکیده:هااااا
کوک:به ات نیشون بده که با من قهر بوده میگه بامن قهر نبوده
ادمین:اوکی ویدو چک
ات:ولم کن
کوک:یعنی ال ان باهام قهری
ات:............
کوک:عشقم ببخشید اخه میدونی چیه اون لحظه اصبانیتم بالا زد
ات:خب نباید سر من خالی میکردی ولم کن میخوام بخوابم
از زبان ات
از دست کوک ناراحت بودم و رفتم گوشه تخت خوابیدم بعد ۳۰ مین اقا از حموم اومد بیرون بعد اوند رو تخت معلوم بود که موهاشو خشک نکرده نگرانش بودم ولی غرورم نذاشت بهش حرفی بزنم (نکته باند کوک از باند ات قوی تر هست) که یهو دیدم یه چیزی دور کمرم حلقه شد بعله دست اقا بود
ات:ولم کن
کوک:یعنی ال ان باهام قهری
ات:..............
کوک:عشقم ببخشید اخه میدونی چیه اون لحظه اصبانیتم بالا زد
ات:خب نباید سر من خالی میکردی ولم کن میخوام بخوابم
ات دید یه لحظه چهره معصوم و مهربون کوک به چهره سرد و خشن تبدیل شد
کوک ات رو براید استایل بقل کرد ات هم تقلا اینکه کوک بزارمش زمین رو کرد
کوک:اگه یکی از آدمای این خونه بیدار بشه شب سخت و به یاد موندنی باید به یاد داشته باشی
با این حرف کوک ات خیر ندیده لال شد
کوک ات رو گذاشت تو ماشین و خودش هم نشست بعد ۳۰ مین ات از کوک پرسید:
ات:کجا میریم
کک:حرف نباشه
ات:چیی
کوک:حرفم رو یک بار تکرار میکنم
بعد یک ساعت کوک دوباره ات رو براید بقل کرد ات هم حرفی نزد حالا اونا کجا رفته بودن لب دریا بعله
از زبان ات
وای کوکی چقدر اینجا خوشگله این خونه این غذا ها این دریا
کوک:حالا منو بخشیدی
ات:من هیچ وقت از دستت ناراحت نبودم
کوک:اره جون عمت
ات:عع صحبت کن
کوک:باشه ادمینن(با عربده )
ادمین تمرکیده:هااااا
کوک:به ات نیشون بده که با من قهر بوده میگه بامن قهر نبوده
ادمین:اوکی ویدو چک
ات:ولم کن
کوک:یعنی ال ان باهام قهری
ات:............
کوک:عشقم ببخشید اخه میدونی چیه اون لحظه اصبانیتم بالا زد
ات:خب نباید سر من خالی میکردی ولم کن میخوام بخوابم
۵.۵k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.