تکپارتی(درخواستی)P1
#تک_پارتی #تکپارتی
#درخواستی
#یونجون
&وقتی اشتباه متوجه میشه و..
علامت ا.ت÷ علامت یونجون× علامت هیونینگ کای=
از خونه با گریه شدیدی که پشت سر هم میکردی خارج شده و تا نا کجا آبادی دویدی که بلاخره پس از مدتی به دلیل خستگی و کم آوردن نفس وایستاده و خودتو تو موقعیتی دیدی که به خونه برادرت یعنی هیونینگ کای رسیده بودی!
بینیتو با دستت بالا کشیده و بدون متوجه شدن به یونجونی که با گریه از پشتت امده بود زنگ درو زدی..که بعد از گذشت ثانیه ای در توسط برادرت باز شد..
کای اولش با لبخند درو باز کرده بود ولی موقعی که صورت خیستو دید لبخندشو خورد و با نگرانی لب زد..
=ا.ت..حالت خوبه؟تو چت شده دختر..؟چرا گریه میکنی؟
بدون توجه به سوال پیچی کردناش محکم خودتو به بغلش رسونده و دستاتو قفل کمرش کردی که این باعث نبسته شدن در و ایجاد سو تفاهم برای یونجون که پشت در شاهد ماجرا شده بود،شد!
کای دستاشو محکم دور بازو هات پیچید و شروع کرد به نوازش کردن موهات..
=ببینم کوچولو..کی اشکتو درآورده هم؟
×من!*جدی و عصبی*
با شنیدن صدای یونجون زود از بغل کای درامد و به سمتش چرخیدی از عصبانیت قرمز شده و به کای یعنی برادرت خیره شده بود..
=شما کی باشید؟*جدی*
×دوست پسرش و تو کدوم خری باشی که اموال منو بغل میکنه؟!
زود به سمتش رفتی تا جلوی دعوای که سعی داشت راه بیندازه رو بگیری!
÷یونجون گوش..
با دادن چشمای خون آغوشتش بهت خفه شدی که ادامه داد:این کیه ها؟؟؟*داد*
=هی هی*مچ دستتو گرفت و به پشتش رسوندتت*تو کی باشی که جرئت کنی صداتو رو خواهرم بلند کنی؟!
با شنیدن کلمه خواهر از دهن کای تعجب کردو برای اطمینان پرسید:خواهرت؟؟
=درسته خواهرم*کمی بلند*
÷کا..
=ا.ت هیسس..گوش کن مرد اگه قرار باشه همینطور رو سرش داد بزنیو بهش اعتماد نداشته باشی این دخترو بهت پس نمیدم..البته مهم ترینش که اشکاشه رو به خاطرت ببینم دخلتو میارم!!
یونجون از خجالت سرشو پایین اورد و ترجیح داد که سکوت کنه..البته باید هم همینکارو انجام میداد!
#درخواستی
#یونجون
&وقتی اشتباه متوجه میشه و..
علامت ا.ت÷ علامت یونجون× علامت هیونینگ کای=
از خونه با گریه شدیدی که پشت سر هم میکردی خارج شده و تا نا کجا آبادی دویدی که بلاخره پس از مدتی به دلیل خستگی و کم آوردن نفس وایستاده و خودتو تو موقعیتی دیدی که به خونه برادرت یعنی هیونینگ کای رسیده بودی!
بینیتو با دستت بالا کشیده و بدون متوجه شدن به یونجونی که با گریه از پشتت امده بود زنگ درو زدی..که بعد از گذشت ثانیه ای در توسط برادرت باز شد..
کای اولش با لبخند درو باز کرده بود ولی موقعی که صورت خیستو دید لبخندشو خورد و با نگرانی لب زد..
=ا.ت..حالت خوبه؟تو چت شده دختر..؟چرا گریه میکنی؟
بدون توجه به سوال پیچی کردناش محکم خودتو به بغلش رسونده و دستاتو قفل کمرش کردی که این باعث نبسته شدن در و ایجاد سو تفاهم برای یونجون که پشت در شاهد ماجرا شده بود،شد!
کای دستاشو محکم دور بازو هات پیچید و شروع کرد به نوازش کردن موهات..
=ببینم کوچولو..کی اشکتو درآورده هم؟
×من!*جدی و عصبی*
با شنیدن صدای یونجون زود از بغل کای درامد و به سمتش چرخیدی از عصبانیت قرمز شده و به کای یعنی برادرت خیره شده بود..
=شما کی باشید؟*جدی*
×دوست پسرش و تو کدوم خری باشی که اموال منو بغل میکنه؟!
زود به سمتش رفتی تا جلوی دعوای که سعی داشت راه بیندازه رو بگیری!
÷یونجون گوش..
با دادن چشمای خون آغوشتش بهت خفه شدی که ادامه داد:این کیه ها؟؟؟*داد*
=هی هی*مچ دستتو گرفت و به پشتش رسوندتت*تو کی باشی که جرئت کنی صداتو رو خواهرم بلند کنی؟!
با شنیدن کلمه خواهر از دهن کای تعجب کردو برای اطمینان پرسید:خواهرت؟؟
=درسته خواهرم*کمی بلند*
÷کا..
=ا.ت هیسس..گوش کن مرد اگه قرار باشه همینطور رو سرش داد بزنیو بهش اعتماد نداشته باشی این دخترو بهت پس نمیدم..البته مهم ترینش که اشکاشه رو به خاطرت ببینم دخلتو میارم!!
یونجون از خجالت سرشو پایین اورد و ترجیح داد که سکوت کنه..البته باید هم همینکارو انجام میداد!
۱۳.۱k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.