Miracle part 4
می جو که از سکوت می یونگ صبرش لبریز شده بود نفس کلافه ای کشید و گفت
می جو : یاحححح گفتم که ببخشید
می یونگ : می جو می دونی به خاطر تو چقدر توی دردسر افتادم ؟!
می جو : میدونم…میدونم…من واقعا معذرت می خوام…ولی خب باعث اتفاق های خوبی هم شدم
می یونگ : منظورت چیه ؟!
می جو : باعث شدم بتونی دوباره اون پسر رو ملاقات کنی
می یونگ : می جو چی داری میگی ؟!
می جو : یاححح انکار نکن خودت گفتی که به نظرت پسر جذاب و خوشتیپی هست و دوست داری یک بار دیگه ملاقاتش کنی
می یونگ : من اون موقع همینجوری گفتم وگرنه…
می جو : وگرنه چی ؟!
می یونگ : یاحححح می جو اذیتم نکن
می جو : باشه باشه…حالا اسم این آقای جنتلمن چی هست ؟!
می یونگ : نمیدونم
می جو : چی ؟!...یعنی چی که نمی دونم ؟!
می یونگ : یعنی اینکه نمی دونم…می جو آنقدر رو مخم راه نرو
می جو : تو دوبار ملاقاتش کردی…طرف با ماشینش تو رو رسونده دم خونتون بعد اسمش رو ازش نپرسیدی ؟!...من اصلا درکت نمی کنم دختر…تو زده به س…یاححح می یونگ دارم با تو حرف میزنم کجا میری ؟!
می یونگ بدون توجه به غرغر آهای می جو از سر میز بلند شد و رفت توی اتاقش
…..
مین هی
پسره ی عوضی همش به من کار میگه…آخه با من چه مشکلی داره ؟!...حتما به خاطر دیدار اولمون هست…چون بهش گفتم منحرف لجبازی میکنه…آره باهام لجه…
با کلافگی سرم رو به میز میزدم که با صدای کسی از پشت سرم سریع به خودم اومدم و با دستپاچگی گفتم
آقای لی : خانم کانگ ؟!
مین هی : بله ؟!
آقای لی : اااا خب میخواستم بهتون بگم لطفا این بسته رو بدین به آقای کیم
مین هی : چی ؟! من ؟!
آقای لی : بله شما…
لبخند فیکی زدم و بسته رو از آقای لی گرفتم
مین هی : باشه شما نگران نباشید این بسته رو حتما به دست آقای کیم میرسونم
آقای لی : ممنون
با عصبانیت از سر جام بلند شدم و به سمت در رفتم که با یادآوری چیزی برگشتم و از آقای لی پرسیدم
مین هی : آقای کیم کجا هستند ؟!
آقای لی : باشگاه…دارن تمرین می کنند
دوباره برگشتم و به راهم ادامه دادم…پسره عوضی مگه من نوکرتم که برات وسایلت رو بیارم…چرا من باید همش با تو روبرو بشم ؟!...اصلا شاید نخوام قیافت رو ببینم…ولی خیلی جذابه….وایسا ببینم من دارم با خودم چی میگم ؟!...اون و جذاب ؟!...نه اصلا…امکان نداره…پا تند کردم تا اینکه به اتاق تمرین رسیدم…وارد اتاق شدم و خواستم حرف بزنم که با دیدن تهیونگ در حال ورزش کردن نتونستم چیزی به زبون بیارم…محو بدنش شده بودم…وقتی ورزش می کرد جذاب تر از هر لحظه ای میشد…همونطور غرق در افکارم بودم که با تکون دست کسی جلوی صورتم به خودم اومدم
تهیونگ : صدای من رو میشنوی ؟!
نصف شبی دارم فیک مینویسم🗿 هی زندگی...
#فیک
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
می جو : یاحححح گفتم که ببخشید
می یونگ : می جو می دونی به خاطر تو چقدر توی دردسر افتادم ؟!
می جو : میدونم…میدونم…من واقعا معذرت می خوام…ولی خب باعث اتفاق های خوبی هم شدم
می یونگ : منظورت چیه ؟!
می جو : باعث شدم بتونی دوباره اون پسر رو ملاقات کنی
می یونگ : می جو چی داری میگی ؟!
می جو : یاححح انکار نکن خودت گفتی که به نظرت پسر جذاب و خوشتیپی هست و دوست داری یک بار دیگه ملاقاتش کنی
می یونگ : من اون موقع همینجوری گفتم وگرنه…
می جو : وگرنه چی ؟!
می یونگ : یاحححح می جو اذیتم نکن
می جو : باشه باشه…حالا اسم این آقای جنتلمن چی هست ؟!
می یونگ : نمیدونم
می جو : چی ؟!...یعنی چی که نمی دونم ؟!
می یونگ : یعنی اینکه نمی دونم…می جو آنقدر رو مخم راه نرو
می جو : تو دوبار ملاقاتش کردی…طرف با ماشینش تو رو رسونده دم خونتون بعد اسمش رو ازش نپرسیدی ؟!...من اصلا درکت نمی کنم دختر…تو زده به س…یاححح می یونگ دارم با تو حرف میزنم کجا میری ؟!
می یونگ بدون توجه به غرغر آهای می جو از سر میز بلند شد و رفت توی اتاقش
…..
مین هی
پسره ی عوضی همش به من کار میگه…آخه با من چه مشکلی داره ؟!...حتما به خاطر دیدار اولمون هست…چون بهش گفتم منحرف لجبازی میکنه…آره باهام لجه…
با کلافگی سرم رو به میز میزدم که با صدای کسی از پشت سرم سریع به خودم اومدم و با دستپاچگی گفتم
آقای لی : خانم کانگ ؟!
مین هی : بله ؟!
آقای لی : اااا خب میخواستم بهتون بگم لطفا این بسته رو بدین به آقای کیم
مین هی : چی ؟! من ؟!
آقای لی : بله شما…
لبخند فیکی زدم و بسته رو از آقای لی گرفتم
مین هی : باشه شما نگران نباشید این بسته رو حتما به دست آقای کیم میرسونم
آقای لی : ممنون
با عصبانیت از سر جام بلند شدم و به سمت در رفتم که با یادآوری چیزی برگشتم و از آقای لی پرسیدم
مین هی : آقای کیم کجا هستند ؟!
آقای لی : باشگاه…دارن تمرین می کنند
دوباره برگشتم و به راهم ادامه دادم…پسره عوضی مگه من نوکرتم که برات وسایلت رو بیارم…چرا من باید همش با تو روبرو بشم ؟!...اصلا شاید نخوام قیافت رو ببینم…ولی خیلی جذابه….وایسا ببینم من دارم با خودم چی میگم ؟!...اون و جذاب ؟!...نه اصلا…امکان نداره…پا تند کردم تا اینکه به اتاق تمرین رسیدم…وارد اتاق شدم و خواستم حرف بزنم که با دیدن تهیونگ در حال ورزش کردن نتونستم چیزی به زبون بیارم…محو بدنش شده بودم…وقتی ورزش می کرد جذاب تر از هر لحظه ای میشد…همونطور غرق در افکارم بودم که با تکون دست کسی جلوی صورتم به خودم اومدم
تهیونگ : صدای من رو میشنوی ؟!
نصف شبی دارم فیک مینویسم🗿 هی زندگی...
#فیک
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
۴۱.۴k
۱۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.