عشق صورتی
سوک هون: همکلاسی اش ام
شوگا: از کی تا حالا همکلاسی ها انقدر صمیمی شدن؟
+ شوگا تو واقعا مشکلت چیه ها؟
داشتم میرفتم که شوگا گفت:
شوگا: کجا؟
+ هوا خوری راستی به تو ربطی نداره از نامجون اجازه گرفتم
شوگا: آوا همین الان برگرد خونه
+ برنگردم چی میشه؟
ته: این میشه *آوا رو کول کرد داشت میبرد*
+ بزارم زمین بزارم زمین
سوک هون: بزارش زمین *از اون نگاه های ترسناکش😬*
ته: آها اونوقت نزارم چی میشه؟
من رو گذاشت زمین و من رو بهش گفتم
+بابا ولم کن دیگه میرم هوا میخورم میام نمیرم کاری کنم که نه خلاف میکنم نه کار دیگه
شوگا: فقط در حد ی هوا خوری 20 دقیقه
+ اوکی
جیمین: زود بیا
+اوکی
{البته اینم بگم سوک کیونگ خواهر
سوک هونه}
با سوک هون از پارکینگ خارج شدیم و رفتیم سمت ی رستوران
+ آبجو لطفا
سوک هون: چرا آب جو؟
+ اعصابم خورده
سوک هون: منم از همون لطفا
{فلش بک به 3 ساعت بعد}
ویوی سوک کیونگ:
داشتم شیرموز میخوردم و گوشی میدیدم که دیدم برادرم داره حاضر میشه بره بیرون
سوک کیونگ: اوپا کجا میری؟
سوک هون: میرم چیز چیز میرم گوشیمو عوض کنم زود برمیگردم
سوک کیونگ: اوکی
بعدش که سوک هون رفت حوصلم سرید پس تصمیم گرفتم شب برم بار و چند تا از دوستام هم دعوت کنم که تنها نباشم و اینکه به چوخم ندن پس اول رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم پاساژ بعدش چند دست لباس خریدم خیلی باز نبود در حد متوسط بعد از 2 ساعت خریدام تموم شد برگشتم سمت پنت هوس خواستم برم سوار آسانسور شم که دو تا منگل رو دیدم ی دختر و ی پسر عین مست ها راه میرفتن عههههه وایسا اون اون سوک هون نی اونم که دانش آموز جدید آوا هستش اینا چرا باهمن؟ مستن؟
سوک کیونگ: سوک هون؟
سوک هون: من گلم تو منگلی باهم میشیم گل منگولی *مست سگی*
سوک کیونگ: آوا تویی؟
+ نه من آوا نیستم لاوا ام هر هر هر هر هر *خنده و مست سگی*
سوک هون: هر هر هر *خنده و مست سگی*
سوک کیونگ: آوا چرا اینجایی؟ ٠
+ اینجا خونه ی پدر و مادرمه*مست سگی*
سوک کیونگ: آها پدر و مادرت چیکاره ان
+....... * مثلا گفتش *
سوک کیونگ: واتتتتتت چه باحالی دختر
+ آره *مست سگی*
شوگا: از کی تا حالا همکلاسی ها انقدر صمیمی شدن؟
+ شوگا تو واقعا مشکلت چیه ها؟
داشتم میرفتم که شوگا گفت:
شوگا: کجا؟
+ هوا خوری راستی به تو ربطی نداره از نامجون اجازه گرفتم
شوگا: آوا همین الان برگرد خونه
+ برنگردم چی میشه؟
ته: این میشه *آوا رو کول کرد داشت میبرد*
+ بزارم زمین بزارم زمین
سوک هون: بزارش زمین *از اون نگاه های ترسناکش😬*
ته: آها اونوقت نزارم چی میشه؟
من رو گذاشت زمین و من رو بهش گفتم
+بابا ولم کن دیگه میرم هوا میخورم میام نمیرم کاری کنم که نه خلاف میکنم نه کار دیگه
شوگا: فقط در حد ی هوا خوری 20 دقیقه
+ اوکی
جیمین: زود بیا
+اوکی
{البته اینم بگم سوک کیونگ خواهر
سوک هونه}
با سوک هون از پارکینگ خارج شدیم و رفتیم سمت ی رستوران
+ آبجو لطفا
سوک هون: چرا آب جو؟
+ اعصابم خورده
سوک هون: منم از همون لطفا
{فلش بک به 3 ساعت بعد}
ویوی سوک کیونگ:
داشتم شیرموز میخوردم و گوشی میدیدم که دیدم برادرم داره حاضر میشه بره بیرون
سوک کیونگ: اوپا کجا میری؟
سوک هون: میرم چیز چیز میرم گوشیمو عوض کنم زود برمیگردم
سوک کیونگ: اوکی
بعدش که سوک هون رفت حوصلم سرید پس تصمیم گرفتم شب برم بار و چند تا از دوستام هم دعوت کنم که تنها نباشم و اینکه به چوخم ندن پس اول رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم پاساژ بعدش چند دست لباس خریدم خیلی باز نبود در حد متوسط بعد از 2 ساعت خریدام تموم شد برگشتم سمت پنت هوس خواستم برم سوار آسانسور شم که دو تا منگل رو دیدم ی دختر و ی پسر عین مست ها راه میرفتن عههههه وایسا اون اون سوک هون نی اونم که دانش آموز جدید آوا هستش اینا چرا باهمن؟ مستن؟
سوک کیونگ: سوک هون؟
سوک هون: من گلم تو منگلی باهم میشیم گل منگولی *مست سگی*
سوک کیونگ: آوا تویی؟
+ نه من آوا نیستم لاوا ام هر هر هر هر هر *خنده و مست سگی*
سوک هون: هر هر هر *خنده و مست سگی*
سوک کیونگ: آوا چرا اینجایی؟ ٠
+ اینجا خونه ی پدر و مادرمه*مست سگی*
سوک کیونگ: آها پدر و مادرت چیکاره ان
+....... * مثلا گفتش *
سوک کیونگ: واتتتتتت چه باحالی دختر
+ آره *مست سگی*
۴.۱k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.