Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D
Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D̤̮ G̤̮o̤̮ I̤̮n̤̮ M̤̮y̤̮ H̤̮r̤e̤̮a̤̮d̤̮ L̤̮i̤̮k̤̮e̤̮ B̤̮o̤̮o̤̮m̤̮r̤̮a̤̮n̤̮g̤̮🖤🪐
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮²⁷
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
(بیمارستان)
جیمین بلافاصله یومی رو به بیمارستان رسوند چند دقیقه بعد دکتر همسرش رو معاینه کرد ....
دکتر :شما با خانم جئون یومی چه نسبتی دارین ؟
جیمین :شوهرشم...
دکتر :شما میدونستین همسرتون بیماری قلبی داره ؟تنگی دریچه میترال !
جیمین : چ...چی؟
دکتر : بیماری خطرناکی نیست اما درد زیادی به همراه داره ...من تو فرم ایشون خوندم تو ارتش کار میکنن ...
جیمین : ت..تو بخش عملیات نیست بخش دفتریه...
دکتر : اومم خوبه نباید هیچ گونه تحرکی داشته باشن....
.................................................................................................
جیمین دستان معشوقش را گرفت و گفت :یومیا ...چرا اینهمه دردو تو خودت ریختی هوم ؟
یومی : اگه میگفتم واست مهم بود ؟
جیمین لبخند ریزی زد و گفت :یومیا ...بهم قوا بده پیشم میمونی ...
یومی :سرنگهه ...
جیمین بوسه ای خاطره انگیز را شروع کرد ...
مثل سردیـــ بستـــنی میون گرمای تابـــستون، مثل اهنگ راک توی یه کلاب شلـــوغ، مـــثل حـــس و حال پرســـه زدن توی خیابونا حدودای صبـــح، مثل فرار کردن از زنـــدان ذهنت، حالا اونا ازاد بودن،اجازه داشتـــن پرواز کنن در قلب یکدیگر ...یومی اولین عشـــق جیـــمین و جـــیمین فرخنده ترین معشـــوقه یـــــومـــی بود..
#Park_Jiyoon
#Your_memories_come_AND_go_in_my_Heard
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮²⁷
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
(بیمارستان)
جیمین بلافاصله یومی رو به بیمارستان رسوند چند دقیقه بعد دکتر همسرش رو معاینه کرد ....
دکتر :شما با خانم جئون یومی چه نسبتی دارین ؟
جیمین :شوهرشم...
دکتر :شما میدونستین همسرتون بیماری قلبی داره ؟تنگی دریچه میترال !
جیمین : چ...چی؟
دکتر : بیماری خطرناکی نیست اما درد زیادی به همراه داره ...من تو فرم ایشون خوندم تو ارتش کار میکنن ...
جیمین : ت..تو بخش عملیات نیست بخش دفتریه...
دکتر : اومم خوبه نباید هیچ گونه تحرکی داشته باشن....
.................................................................................................
جیمین دستان معشوقش را گرفت و گفت :یومیا ...چرا اینهمه دردو تو خودت ریختی هوم ؟
یومی : اگه میگفتم واست مهم بود ؟
جیمین لبخند ریزی زد و گفت :یومیا ...بهم قوا بده پیشم میمونی ...
یومی :سرنگهه ...
جیمین بوسه ای خاطره انگیز را شروع کرد ...
مثل سردیـــ بستـــنی میون گرمای تابـــستون، مثل اهنگ راک توی یه کلاب شلـــوغ، مـــثل حـــس و حال پرســـه زدن توی خیابونا حدودای صبـــح، مثل فرار کردن از زنـــدان ذهنت، حالا اونا ازاد بودن،اجازه داشتـــن پرواز کنن در قلب یکدیگر ...یومی اولین عشـــق جیـــمین و جـــیمین فرخنده ترین معشـــوقه یـــــومـــی بود..
#Park_Jiyoon
#Your_memories_come_AND_go_in_my_Heard
۱.۸k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.