bad girl p: 108
کوک:میدونی فکر اینکه دیگه تو نباشی چقد قلبمو به درد میاوورد(گریه)
هانا: فعلا باید تحملم کنی، تروخدا گریه نکن طاقت ندارم گریتو ببینم
اشکامو پاک کرد
هوسوک: فقط قلبت نبود که درد گرفته بود تقریبا سکته رو زده بودی
همه: چی؟؟ 😳
هوسوک: ارع اگه دیرتر بهش رسیدگی میشد زنده نمیموند
هانا: با این نقشم نزدیک بود عشقمو بکشم
کوک: ببینم خواب ک نمیبینم جدی زنده ای(بغض)
هانا: یاااا بانیه کیوتم زنده ام خواب نیس فعلنا باید از دستم بکشی
دوباره بغلش کردم
1ساعت بعد
کوک: خب نمیخواین قضیع روتوضیح بدین
هوسوک: خب من دیروز رفتم وضعیت هانارو چک کنم دیدم که چشاشو بازکرد تا اومدم به شما بگم دستمو گرف با صدایی که از ته چاه میومد
گف که به کسی نگم گفتم چرا نگم کل قضیه رو برام توضیح داد که اون بابای عوضیم دزدیدش و چطوری کارش به بیمارستان کشید بعدم در بازشد و جیمین اومد تو و با ذوق گف که هانا بهوش اومدی
فلش بک دیروز
جیمین: هانا بهوش اومدی (ذوق)
بزور جیمین اووردن نشوندن کنار خودشون
هوسوک: با شناختی که من ازون عوضی دارم حتما الان ینفرو گذاشته که بفهمه تو زنده ای یا نه
هانا: بهتر اگه اون فک کنه من مردم میتونیم بهتر ازش انتقام بگیریم(صدای گرفته)
جیمین: ینی نمیخواین به جونگ کوک بگین
هانا: غیراز خودمون سه نفر هیشکی نباید بفهمه(صدای گرفته)
هوسوک: بابا اون همینجوریشم داغون شده حالا اگه الکی بخوای بش بگی مردی کع دیگع بدتر
هانا: مجبورم
هانا: خب وقتی من مردم اون ادم باباتم میرع بش میگع اونم فک میکنه که راس میگه بعدم اون فک میکنه من مردم میتونع جایگاه اول رو ازم بگیره بعدش بهش حمله میکنیم و هوسوک توام اینطوری میتونی انتقام مادرتو بگیری
جیمین، هوسوک: باشه
پایان فلش بک
هانا ویو
کوک نشسته بود جفتم بغلمم کرده بود بقیم هرکدوم ی جا نشسته بودن
کوک: پس من اونموقع کجا بودم
جیمین: جنابالی رفته بودی دستشویی
کوک: ی چن دقیقه رفتم دستشویی چقد نقشه کشیدین پشت سرم
همه: 😂
نامجون: اونوقت چطور ضربان قلبت وایساد؟
هانا: من اونموقع این باکس اکسیمتر (اسلاید1)رو از دستم دراووردم واسه همین شما فک کردین قلبم وایساده
هوسوک: ولی هانا باید بازیگر میشدی
اصن دستگاه شک روشن نبود
کوک: وقتی من اومدم پیشت بیدار بودی
هانا: اونموقع بیهوش بودم فقط وقتی بهوش اومدم جیمین بدو بدو اومد تو اتاق گف که کوک داره میره جانگو بکشع اگه میرفتی کل نقشه هامونو به باد میدادی
تهیونگ:یوهان چطور فهمید
جیمین: من بش گفتم
کوک: خب الان دقیقا نقشه چیه
هانا: اول تو منو خفه کردی یکم دستتو شل کن بعد میگم
کوک: نمیخوام میدونی چن وقته نخوابیدم
هانا: احتمالا از وقتی منو دزدیدن
کوک: ارع
هانا: خب ببینین ما الان......
هانا: فعلا باید تحملم کنی، تروخدا گریه نکن طاقت ندارم گریتو ببینم
اشکامو پاک کرد
هوسوک: فقط قلبت نبود که درد گرفته بود تقریبا سکته رو زده بودی
همه: چی؟؟ 😳
هوسوک: ارع اگه دیرتر بهش رسیدگی میشد زنده نمیموند
هانا: با این نقشم نزدیک بود عشقمو بکشم
کوک: ببینم خواب ک نمیبینم جدی زنده ای(بغض)
هانا: یاااا بانیه کیوتم زنده ام خواب نیس فعلنا باید از دستم بکشی
دوباره بغلش کردم
1ساعت بعد
کوک: خب نمیخواین قضیع روتوضیح بدین
هوسوک: خب من دیروز رفتم وضعیت هانارو چک کنم دیدم که چشاشو بازکرد تا اومدم به شما بگم دستمو گرف با صدایی که از ته چاه میومد
گف که به کسی نگم گفتم چرا نگم کل قضیه رو برام توضیح داد که اون بابای عوضیم دزدیدش و چطوری کارش به بیمارستان کشید بعدم در بازشد و جیمین اومد تو و با ذوق گف که هانا بهوش اومدی
فلش بک دیروز
جیمین: هانا بهوش اومدی (ذوق)
بزور جیمین اووردن نشوندن کنار خودشون
هوسوک: با شناختی که من ازون عوضی دارم حتما الان ینفرو گذاشته که بفهمه تو زنده ای یا نه
هانا: بهتر اگه اون فک کنه من مردم میتونیم بهتر ازش انتقام بگیریم(صدای گرفته)
جیمین: ینی نمیخواین به جونگ کوک بگین
هانا: غیراز خودمون سه نفر هیشکی نباید بفهمه(صدای گرفته)
هوسوک: بابا اون همینجوریشم داغون شده حالا اگه الکی بخوای بش بگی مردی کع دیگع بدتر
هانا: مجبورم
هانا: خب وقتی من مردم اون ادم باباتم میرع بش میگع اونم فک میکنه که راس میگه بعدم اون فک میکنه من مردم میتونع جایگاه اول رو ازم بگیره بعدش بهش حمله میکنیم و هوسوک توام اینطوری میتونی انتقام مادرتو بگیری
جیمین، هوسوک: باشه
پایان فلش بک
هانا ویو
کوک نشسته بود جفتم بغلمم کرده بود بقیم هرکدوم ی جا نشسته بودن
کوک: پس من اونموقع کجا بودم
جیمین: جنابالی رفته بودی دستشویی
کوک: ی چن دقیقه رفتم دستشویی چقد نقشه کشیدین پشت سرم
همه: 😂
نامجون: اونوقت چطور ضربان قلبت وایساد؟
هانا: من اونموقع این باکس اکسیمتر (اسلاید1)رو از دستم دراووردم واسه همین شما فک کردین قلبم وایساده
هوسوک: ولی هانا باید بازیگر میشدی
اصن دستگاه شک روشن نبود
کوک: وقتی من اومدم پیشت بیدار بودی
هانا: اونموقع بیهوش بودم فقط وقتی بهوش اومدم جیمین بدو بدو اومد تو اتاق گف که کوک داره میره جانگو بکشع اگه میرفتی کل نقشه هامونو به باد میدادی
تهیونگ:یوهان چطور فهمید
جیمین: من بش گفتم
کوک: خب الان دقیقا نقشه چیه
هانا: اول تو منو خفه کردی یکم دستتو شل کن بعد میگم
کوک: نمیخوام میدونی چن وقته نخوابیدم
هانا: احتمالا از وقتی منو دزدیدن
کوک: ارع
هانا: خب ببینین ما الان......
۳.۵k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.