مافیا عاشق
مافیا_عاشق
پارت 4
تهیونگ:ببین ا.ت ما یه مأموریتی داریم باید لی دونگ ایل رو پیدا کنیم درسته تو باندمون هکر نداریم یعنی دیشب اخراجش کردم تو میتونی جاش باشی فقط نمیخام تو خطر بیفوتی همه ما کنار من باش اوکی؟ الان هم کوک رو میگم بیاد برین وسایلت رو از خونه بیاری اینجا زندگی کنی
ویو ا.ت
اون خیلی جنتلمنهههه
ا.ت:واقعن ؟یعنی هکر باندتون شدم واییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ذوقققق مگه کوک با تو زندگی میکنه؟
اوه باشه فقط من ابجیم رو نمیتونم تنها بزارم بلخره 17 سالشه ازم کوچیک تره
تهیونگ :عیجان چقد تو زیبایی یعنی هیچی.. اره کوک مثل برادر منه میدونم قضیه ابجیت هم میدونم اونم با تو نیاد اینجا زندگی کنین
ویو کوک
تهیونگ منو صدا زده بود و گفته بود بیام از طبقه پایین رفتم که متوجه دختری سدم تعجب کردم چون تهیونگ خیلی با اون گرم گرفته بود ولی تهیونگ اصلا از دخترا خوشش نمیاد به هر حال رفت سمتشون و همینطور اون دختر خیلی اشنا بود
رو به ا.ت
کوک:سلام کوک هستم خوش بختم
ا.ت:یاا کوک منم ا.ت جونت رو نجات دادم
کوک:واقعن؟دختر دلتنگ تا خواستم بغلش کنم تهیونگ نذاشت کشوند منو اونور
ا.ت:منممم تهیونگ ولش کن میخاستم بغلش کنم عه
ویو تهیونگ
وقتی دیدم ا.ن انقد ذوق کرد حسودیم شدید شد دیدم میخواست بغلش کنه که نذاشتم بعد از حرف ا.ت
تهیونگ:خب نمیخامممممممم تما حالا ول کنین کوک ا.ت همکار جدیدمونه اون از الان هکر بانده و با خواهرش قراره اینجا زندگی کنن
کوک:...
°°°°°°°¥°°°°°°°°°
مافیا_عاشق
پارت 4
تهیونگ:ببین ا.ت ما یه مأموریتی داریم باید لی دونگ ایل رو پیدا کنیم درسته تو باندمون هکر نداریم یعنی دیشب اخراجش کردم تو میتونی جاش باشی فقط نمیخام تو خطر بیفوتی همه ما کنار من باش اوکی؟ الان هم کوک رو میگم بیاد برین وسایلت رو از خونه بیاری اینجا زندگی کنی
ویو ا.ت
اون خیلی جنتلمنهههه
ا.ت:واقعن ؟یعنی هکر باندتون شدم واییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ذوقققق مگه کوک با تو زندگی میکنه؟
اوه باشه فقط من ابجیم رو نمیتونم تنها بزارم بلخره 17 سالشه ازم کوچیک تره
تهیونگ :عیجان چقد تو زیبایی یعنی هیچی.. اره کوک مثل برادر منه میدونم قضیه ابجیت هم میدونم اونم با تو نیاد اینجا زندگی کنین
ویو کوک
تهیونگ منو صدا زده بود و گفته بود بیام از طبقه پایین رفتم که متوجه دختری سدم تعجب کردم چون تهیونگ خیلی با اون گرم گرفته بود ولی تهیونگ اصلا از دخترا خوشش نمیاد به هر حال رفت سمتشون و همینطور اون دختر خیلی اشنا بود
رو به ا.ت
کوک:سلام کوک هستم خوش بختم
ا.ت:یاا کوک منم ا.ت جونت رو نجات دادم
کوک:واقعن؟دختر دلتنگ تا خواستم بغلش کنم تهیونگ نذاشت کشوند منو اونور
ا.ت:منممم تهیونگ ولش کن میخاستم بغلش کنم عه
ویو تهیونگ
وقتی دیدم ا.ن انقد ذوق کرد حسودیم شدید شد دیدم میخواست بغلش کنه که نذاشتم بعد از حرف ا.ت
تهیونگ:خب نمیخامممممممم تما حالا ول کنین کوک ا.ت همکار جدیدمونه اون از الان هکر بانده و با خواهرش قراره اینجا زندگی کنن
کوک:...
°°°°°°°¥°°°°°°°°°
۴.۰k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.