بوکسر دوست داشتنی:)

بوکسر دوست داشتنی:)
p1۷

"ویو ا.ت"

"همراهش رفتم..واقعا خونه ی باحال و بزرگی داشت! به یک در مشکی رسیدیم..وقتی وارد شدیم به یه سالن خیلی بزرگ با کلی وسیله برای تمرین رسیدیم..."

ا.ت: واو...اینجا واقعا بزرگ و قشنگه..

کوک: ممنون!(لبخند)

کوک: خب..میدونی که من سر تمرینات و آمورش سخت گیر و جدی ام! پس برو گرم کن و آماده باش تا من بیام!

ا.ت: ب..باشه

"بعد از گرم کردن"

ا.ت: هوف...خسته شدم

کوک: تازه اولشه چطور انقدر زود خسته شدی؟

ا.ت: ببخشید

کوک: مشکلی نیست..اولین جلسه رو با هوازی و بدنسازی شروع میکنیم!

ا.ت: اوهوم!!

"بعد کلی تمرین"

ا.ت: (نفس زدن) هوف...خیلی سخت بود

کوک: پس...بقیش رو میزاریم برای فردا!

ا.ت: چی؟فردا؟ آخه فردا خیلی زوده!

کوک: هروز باید بیای...بهت نگفتم؟

ا.ت:(تعجب)هروز؟؟؟

کوک: اوهوم

ا.ت: ولی.....حتی جمعه ها؟؟

کوک: حتی جمعه ها!