DOCTORS OF GONGILL🥼part 89
جی هیون یک قدم به پسر نزدیک شد و گفت: اگر با این اعتماد به نفس میخوای یه دکتر شی؛ بهتره همین االن استعفا بدی.
+ منظورتون چیه؟
جی هیون دوتا از انگشتانش را باال اورد و جلوی صورت پسر گرفت.
_ برای دکتر شدن اینجا بدون دوتا چیز به جایی نمیرسی. یک؛ ارتباطات. دو؛ اعتماد به نفس!
جی هیون بعد از تمام شدن جمله اش، از کنار ان پسر رد شد و اورا با عصبانیت و کمی سردرگمی اش تنها گذاشت.
نام ته بعد از این که متوجه اوضاع شد، برگشت و دنبال جی هیون دوید. باالخره توانست ان را در راهروی خلوتی پیدا کند.
+ دکتر هان!
جی هیون چرخید و با دیدن دوباره ی ان پسر شوکه شد.
_ باز چیشده؟
پسر سرش را پایین انداخت و با خجالت گفت: میخواین امشب با من غذا بخورید؟
جی هیون چند ثانیه به ان پسر خیره شد و بعد با تعجب گفت : االن داری ازم دخواست میکنی تا باهات برم سر قرار؟!
نام ته "بله" ی ارامی زمزمه کرد و دست هایش را مشت کرد.
جی هیون تگ اسم روی لباس پسر را خواند و گفت: شین نام ته! مشکلت چیه؟
نام ته سرش را باال اورد و گفت: چی؟!
_ چند دقیقه ی پیش میخواستی منو با چشمات خفه کنی و االن ازم میخوای باهات بیام بیرون؟!
نام ته دوباره سرش را پایین انداخت و گفت: بابت اون متاسفم
_ شجاعتتو تحسین میکنم اما...
جی هیون دستش را باال اورد تا حلقه اش دیده شود.
_ من مجرد نیستم.
نام ته به معنای واقعی کلمه سرخ شد. سریع تعظیم کرد. برگشت و به سرعت از جی هیون دور شد.
جی هیون به خجالت پسر خندید و به سمت دفترش رفت.
--
االن روی پشت بوم نشستم و نهار میخورم. هوا اینجا عالیه. راستش خیلی دونفره ست.
دلم برات تنگ شدهجی هیون موبایلش را زمین گذاشت و ساندویچش را برداشت. نزدیک غروب بود و از پشت بام بیمارستان، خیلی قشنگ میشد اسمان بنفش و زرد و ابی را دید. چقدر دوست داشت دست
یکی را بگیرد و جایی راه برود.
--
ناگهان ضربه ی محکمی به در اتاق جیم جی برخورد کرد.
+ کیه؟!
منشی کیم سریع وارد شد و روبروی جیم جی تعظیم کرد. به نظر خیلی پریشان می امد.
+ چه اتفاقی افتاده؟!
منشی کیم نفسی تازه کرد و گفت: قربان! یه خبر از برادرتون داریم.
جیم جی از شدت تعجب روی پاهایش ایستاد.
+ منظورت چیه؟.....
___________________
چالش: خبر چی بوده؟
+ منظورتون چیه؟
جی هیون دوتا از انگشتانش را باال اورد و جلوی صورت پسر گرفت.
_ برای دکتر شدن اینجا بدون دوتا چیز به جایی نمیرسی. یک؛ ارتباطات. دو؛ اعتماد به نفس!
جی هیون بعد از تمام شدن جمله اش، از کنار ان پسر رد شد و اورا با عصبانیت و کمی سردرگمی اش تنها گذاشت.
نام ته بعد از این که متوجه اوضاع شد، برگشت و دنبال جی هیون دوید. باالخره توانست ان را در راهروی خلوتی پیدا کند.
+ دکتر هان!
جی هیون چرخید و با دیدن دوباره ی ان پسر شوکه شد.
_ باز چیشده؟
پسر سرش را پایین انداخت و با خجالت گفت: میخواین امشب با من غذا بخورید؟
جی هیون چند ثانیه به ان پسر خیره شد و بعد با تعجب گفت : االن داری ازم دخواست میکنی تا باهات برم سر قرار؟!
نام ته "بله" ی ارامی زمزمه کرد و دست هایش را مشت کرد.
جی هیون تگ اسم روی لباس پسر را خواند و گفت: شین نام ته! مشکلت چیه؟
نام ته سرش را باال اورد و گفت: چی؟!
_ چند دقیقه ی پیش میخواستی منو با چشمات خفه کنی و االن ازم میخوای باهات بیام بیرون؟!
نام ته دوباره سرش را پایین انداخت و گفت: بابت اون متاسفم
_ شجاعتتو تحسین میکنم اما...
جی هیون دستش را باال اورد تا حلقه اش دیده شود.
_ من مجرد نیستم.
نام ته به معنای واقعی کلمه سرخ شد. سریع تعظیم کرد. برگشت و به سرعت از جی هیون دور شد.
جی هیون به خجالت پسر خندید و به سمت دفترش رفت.
--
االن روی پشت بوم نشستم و نهار میخورم. هوا اینجا عالیه. راستش خیلی دونفره ست.
دلم برات تنگ شدهجی هیون موبایلش را زمین گذاشت و ساندویچش را برداشت. نزدیک غروب بود و از پشت بام بیمارستان، خیلی قشنگ میشد اسمان بنفش و زرد و ابی را دید. چقدر دوست داشت دست
یکی را بگیرد و جایی راه برود.
--
ناگهان ضربه ی محکمی به در اتاق جیم جی برخورد کرد.
+ کیه؟!
منشی کیم سریع وارد شد و روبروی جیم جی تعظیم کرد. به نظر خیلی پریشان می امد.
+ چه اتفاقی افتاده؟!
منشی کیم نفسی تازه کرد و گفت: قربان! یه خبر از برادرتون داریم.
جیم جی از شدت تعجب روی پاهایش ایستاد.
+ منظورت چیه؟.....
___________________
چالش: خبر چی بوده؟
۵۳.۰k
۱۰ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.