از «خان »و از «جان » گویمت

ای جانشین ذوالجلال
اندر زمین، ای همنفس
لختی به خود اندیشه کن
وانگه برون آ از قفس

دست دل از دنیا، بشو
انديشه شو، گفتار بس
در چهره ی مردان حق
بين کبریا را هر نفس

بردار دل از مال و جان
از آبرو، از جمله کس
اندر سرای نفسِ خود
بگمار دل را چون عسس

انديشه کن اندر "زمان"
دور زمین، نبود عبث
از عارفِ واصل شنو
احوال خود را بازرس

رو سینه ات را پاک شو
از آرزو، ای بوالهوس
بر دیوِ نفست زن لگام
وحشی و گول است این فرس

بر هر کرانه نور شو
واندر بیابان ها، جرس
گم گشته گان را، راه‌ شو
صاحبدلان را، پای رس

رو آیت الکرسی بخوان
گمراهی از ره واضح است
لا اکره فی الدین بود
تنها، تو را فریاد رس

از «خان »و از «جان » گویمت
درد تو از شرک است و بس
تصدیق کن تا وارهی
تا نوشی از جام الست

All promote ✍️