عشق تاریک پارت ۱۵

۱/ت : آهنگ ملایمی پخش شد همه داشتن با جفتشون میرقصیدن که یک دفعه کوک گفت
کوک : ملک کوچولو افتخار میدن
۱/ت با لبخند: حتما
منو کوک داشتیم میرقصیدیم
۱/ت : ی کاش ته دعوت نمی کردی
کوک : چرا
۱/ت : نمیدونم الان رفته برام چی گرفته
کوک : خب من میدونم
۱/ت : چی خرید اره میدونم ی چیز مسخره که پیش بچه ها ابرومو ببره اصلا مهم نیست
خب بگو ببینم تو برام چی خریدی
کوک : یکم دیگه می فهمی
۱/ت : بسه دیگه من خب بلد نیستم برقصم
کوک : باشع
نشستیم که جیمین اومد دستشو دراز کرد
جیمین : افتخار میدین باهم برقصیم ملک
۱/ت : بله حتما .....اما میشه دیگه بهم نگید ملکه
جیمین: خیلی بهت میاد که
۱/ت : باشه هر طور که راحت هستین
در حال رقص
جیمین : تو خیلی زیبای میدونستی
۱/ت با لبخند: نظر لطفتونه
نگاهم به ته افتاد که چطوری به جیمین نگاه میکرد اول یکم ترسیدم بعد با خودم گفتم اون هیچ کاری نمیتونه بکنه
چند دقیقه گذشته دیگه خسته شدم به کوک اشاره کردم بیاد منو از دست این نجات بده
کوک : ۱/ت بیا می خوایم کادو هارو باز کنیم
۱/ت : باشه آمدم
نگاهی به جیمین کردم : ببخشید دفعه بعد بیشتر می رقصیم
جیمین : مهم نیست ........با کمال میل


خب رفتم پیش میز کادو ها
اول مال جیمین گذاشته بود ی جعبه کو