"تيمارستان صورتی" پارت هشتم
ویو ا/ت
که یهویی دیدم جونگ هی اومد ..نکنه که منو ببینه؟که یهویی جیمین منو چسبوند به دیوار ..سرش رو خم کرد سمت لبام..بدنش کامل چسبیده بود بهم ..چند اینچ فقط فاصله ی لبام بود..جونگ هی ی نگاهی کرد ..و رفت..خداروشکر حتما شک نکرده ..البته امیدوارم ..جیمین ازم جدا شد
جیمین:ببخشید اگه اذیت شدی
ا/ت:نه ازت ممنونم نزاشتی جونگ هی منو ببینه ..
جیمین:ا/ت زودباش باید بریم ..
جیمین دستم رو گرفت و منو کشید به سمت پشت بوم ...
جیمین:ا/ت نگاه کن ی ماشین اون پایینه باید بری اونجا
ا/ت:چطوری؟از پشت بوم؟میخوای بکشیم؟
یچیزی بست به کمرم ..آها حالا فهمیدم..
جیمین:کمر باریکی داری
ا/ت:اینو به عنوان ی تعریف در نظر میگیرم..
جیمین:خب منم ازت تعریف کردم..
اون بندی که بسته بود به کمرم رو یجایی بست و اومد بغلم کرد ..
از پشت بوم پریدیم پایین ..
خواستم جیغ بزنم که دستش رو گرفت جلوی دهنم ..
جیمین:هیس...تموم شد
یکم با زمین فاصله داشتیم..البته بایدم فاصله داشته باشیم اگه قرار باشه با سرعت بیایم زمین که پاهامون میشکنه..
ا/ت:خیلی ترسیدم..
جیمین:خونه درموردش حرف میزنیم..برو سوار شو
رفتم و سوار شدم ..از این قصر منو بردن ی قصر دیگه..
ویو جیمین
رفتم به مسئول دوربین ها گفتم که این صحنه هارو حذف کنن..از اونجایی که آدمای خودم بودن قبول کردن ..رفتم داخل مهمونی
جونگ هی:جیمین ا/ت رو ندیدی؟
جیمین:نه مگه چیزی شده؟
جونگ هی:پیداش نیست..جیمین ببخشید ولی من باید برم خونم ..
جیمین :نبابا اشکالی نداره
از اونجایی که راه خونه ی جونگ هی با خونه ای که ا/ت رفته فرق داره پس مشکلی نیست ..کانگ پیام داد که رسیدن خب پس بهتر..
چند ساعتی گذشت و مهمونی تموم شد و رفتم خونه ..
رفتم داخل ..خبری از ا/ت نبود..صداش زدم
جیمین:ا/ت ؟ا/ت؟کجایی؟
از توی آشپزخونه اومد بیرون
ا/ت:اینجاممم..
جیمین:*ی ذره خندید*توی این پیشبند خیلی بامزه ای
ا/ت:وااقعاا؟میدونستم
جیمین:زبون دراز
ا/ت:*زبون دراز*
جیمین:هنوزم کیوتی..میرم حموم و میام
ا/ت:جیمین..تو واقعا مافیایی؟
جیمین:اومدم حرف میزنیم..
ا/ت :باشه
اگه داستان زندگیم رو بفهمه مطمئنا ناراحت میشه..
.
.
حمایت کنی کیوتیاااا🤍🎀
که یهویی دیدم جونگ هی اومد ..نکنه که منو ببینه؟که یهویی جیمین منو چسبوند به دیوار ..سرش رو خم کرد سمت لبام..بدنش کامل چسبیده بود بهم ..چند اینچ فقط فاصله ی لبام بود..جونگ هی ی نگاهی کرد ..و رفت..خداروشکر حتما شک نکرده ..البته امیدوارم ..جیمین ازم جدا شد
جیمین:ببخشید اگه اذیت شدی
ا/ت:نه ازت ممنونم نزاشتی جونگ هی منو ببینه ..
جیمین:ا/ت زودباش باید بریم ..
جیمین دستم رو گرفت و منو کشید به سمت پشت بوم ...
جیمین:ا/ت نگاه کن ی ماشین اون پایینه باید بری اونجا
ا/ت:چطوری؟از پشت بوم؟میخوای بکشیم؟
یچیزی بست به کمرم ..آها حالا فهمیدم..
جیمین:کمر باریکی داری
ا/ت:اینو به عنوان ی تعریف در نظر میگیرم..
جیمین:خب منم ازت تعریف کردم..
اون بندی که بسته بود به کمرم رو یجایی بست و اومد بغلم کرد ..
از پشت بوم پریدیم پایین ..
خواستم جیغ بزنم که دستش رو گرفت جلوی دهنم ..
جیمین:هیس...تموم شد
یکم با زمین فاصله داشتیم..البته بایدم فاصله داشته باشیم اگه قرار باشه با سرعت بیایم زمین که پاهامون میشکنه..
ا/ت:خیلی ترسیدم..
جیمین:خونه درموردش حرف میزنیم..برو سوار شو
رفتم و سوار شدم ..از این قصر منو بردن ی قصر دیگه..
ویو جیمین
رفتم به مسئول دوربین ها گفتم که این صحنه هارو حذف کنن..از اونجایی که آدمای خودم بودن قبول کردن ..رفتم داخل مهمونی
جونگ هی:جیمین ا/ت رو ندیدی؟
جیمین:نه مگه چیزی شده؟
جونگ هی:پیداش نیست..جیمین ببخشید ولی من باید برم خونم ..
جیمین :نبابا اشکالی نداره
از اونجایی که راه خونه ی جونگ هی با خونه ای که ا/ت رفته فرق داره پس مشکلی نیست ..کانگ پیام داد که رسیدن خب پس بهتر..
چند ساعتی گذشت و مهمونی تموم شد و رفتم خونه ..
رفتم داخل ..خبری از ا/ت نبود..صداش زدم
جیمین:ا/ت ؟ا/ت؟کجایی؟
از توی آشپزخونه اومد بیرون
ا/ت:اینجاممم..
جیمین:*ی ذره خندید*توی این پیشبند خیلی بامزه ای
ا/ت:وااقعاا؟میدونستم
جیمین:زبون دراز
ا/ت:*زبون دراز*
جیمین:هنوزم کیوتی..میرم حموم و میام
ا/ت:جیمین..تو واقعا مافیایی؟
جیمین:اومدم حرف میزنیم..
ا/ت :باشه
اگه داستان زندگیم رو بفهمه مطمئنا ناراحت میشه..
.
.
حمایت کنی کیوتیاااا🤍🎀
۶.۹k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.