پارت ۳۰ ( جنگ یا عشق )
طبیب با عجله به سمتم میاد ....
سریع از جام بلند شدم و رفتم سمتش
+چیشده😢
سرورم ما ما خوب راستش .........
+چیشده ترو خدا زوووود بگوو😭😭
خوووب راستش ما خون کم آوردیم ولی ولی توانستیم نجاتش بدیم
+ واقعا میتونم ببینمش ؟؟
الان نه چون تازه درمان شودن ولی چند ساعت دیگه میتونید ببینید
+ خیلی ممنون تنظیمی کردم و نشستم اینقدر داخل افکار خودم بودم که نفهمیدم ساعت گذشت
بلند شدم رفتم داخل دیدم جسمش روی تخت افتاده بود صورتش سفید بود لباش پوست پوست
شده بود اصلا دوست نداشتم اینطوری ببینمش ولی دگیه نمیتونستم کاری بکنم روی تخت
نشتم کنارش دستای یخشو توی دستام گرفتم واقعا بد بود که نمیتونست منو ببین یا باهام حرف
بزنه نمیدونم چیشود که سرمو روی دستش گذاشتم و خوابم
سریع از جام بلند شدم و رفتم سمتش
+چیشده😢
سرورم ما ما خوب راستش .........
+چیشده ترو خدا زوووود بگوو😭😭
خوووب راستش ما خون کم آوردیم ولی ولی توانستیم نجاتش بدیم
+ واقعا میتونم ببینمش ؟؟
الان نه چون تازه درمان شودن ولی چند ساعت دیگه میتونید ببینید
+ خیلی ممنون تنظیمی کردم و نشستم اینقدر داخل افکار خودم بودم که نفهمیدم ساعت گذشت
بلند شدم رفتم داخل دیدم جسمش روی تخت افتاده بود صورتش سفید بود لباش پوست پوست
شده بود اصلا دوست نداشتم اینطوری ببینمش ولی دگیه نمیتونستم کاری بکنم روی تخت
نشتم کنارش دستای یخشو توی دستام گرفتم واقعا بد بود که نمیتونست منو ببین یا باهام حرف
بزنه نمیدونم چیشود که سرمو روی دستش گذاشتم و خوابم
۲۳.۰k
۲۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.