p3 last
......پرش زمانی تو مهمونی ...........
&تهیونگ جلوی پای ات زانوزد و ازش درخواست ازدواج کرد
*تو شک بود نمیدونستم قبول کنم یانه خیلی خیلی شَک داشتم
&تهیونگ داشت بلند میشد که ات یهو گفت
*قبول میکنم
_یه لبخند ساختگی زدمو انگشترو دستش کردم
*فهمیدم ناراحت شده
*تهیونگ خوبی
_......
*تهیونگ
_........
*اوکی جواب نده
......پرش زمانی یک هفته بعد......
*توی این هفته تهیونگ باهام حرف نزدم منم باهاش حرف نزدم توی این یه هفته همش بالا میآورد م دلم درد میگرفت پریود هم عقب افتاده فقط یه چیز تو ذهنم بخش میشد حامله ام پس تصمیم گرفتم برم قرص بخرم داشتم میرفتم که دیدم تهیونگ رو کاناپه نشسته چیزینگفتم رفتم سمت در
_کدوم گوری میری
*فکر نکنم بهت مربوط بشه
رفتم قرص خریدم برگشتم
_چیشده مریض شده
*چیزی نگفتم سه تا قرص خوردم
_یاااااا چرا اون همه خوردی
*دستمو کشید قرص ازم گرفت
*بهم بدش
_چرا اینو خوردی هان جواب بده زود باش
&تهیونگ دست ات رو کشید برد تو اتاق پشت در گیرش انداخت لباسشو در آورد ات هم چون خیلی وقت هم بود باهام نبودن بدنشو قایم کرد
_این بدن مال منه دست نزن
*ولم کن
_به خاطر اینکه اون قرص و خوردی باید تنبیه بشی
<ازاون کارا >
.....................پرش زمانی بعد از دوسال .................
تهیونگ و ات صاحب یه دختر به اسم هانول شدن و کلی زندگیشونو باهم به خوشی خوبی سر کردن
&تهیونگ جلوی پای ات زانوزد و ازش درخواست ازدواج کرد
*تو شک بود نمیدونستم قبول کنم یانه خیلی خیلی شَک داشتم
&تهیونگ داشت بلند میشد که ات یهو گفت
*قبول میکنم
_یه لبخند ساختگی زدمو انگشترو دستش کردم
*فهمیدم ناراحت شده
*تهیونگ خوبی
_......
*تهیونگ
_........
*اوکی جواب نده
......پرش زمانی یک هفته بعد......
*توی این هفته تهیونگ باهام حرف نزدم منم باهاش حرف نزدم توی این یه هفته همش بالا میآورد م دلم درد میگرفت پریود هم عقب افتاده فقط یه چیز تو ذهنم بخش میشد حامله ام پس تصمیم گرفتم برم قرص بخرم داشتم میرفتم که دیدم تهیونگ رو کاناپه نشسته چیزینگفتم رفتم سمت در
_کدوم گوری میری
*فکر نکنم بهت مربوط بشه
رفتم قرص خریدم برگشتم
_چیشده مریض شده
*چیزی نگفتم سه تا قرص خوردم
_یاااااا چرا اون همه خوردی
*دستمو کشید قرص ازم گرفت
*بهم بدش
_چرا اینو خوردی هان جواب بده زود باش
&تهیونگ دست ات رو کشید برد تو اتاق پشت در گیرش انداخت لباسشو در آورد ات هم چون خیلی وقت هم بود باهام نبودن بدنشو قایم کرد
_این بدن مال منه دست نزن
*ولم کن
_به خاطر اینکه اون قرص و خوردی باید تنبیه بشی
<ازاون کارا >
.....................پرش زمانی بعد از دوسال .................
تهیونگ و ات صاحب یه دختر به اسم هانول شدن و کلی زندگیشونو باهم به خوشی خوبی سر کردن
۷.۵k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.