مافیای یونگی پارت 12
داشتم به همه جای خونه نگا میکردم
یونگی:خوشت اومد
ا/ت:اره خوشگله
یونگی:سر تکون داد بیا اتاقت نشون بدم
ا/ت:اره زود باش پاهام درد گرف لباس کوفتی هم درش بیارم
یونگی:کمک کردم از پله ها بره بالا روبه رو اتاقش وایساد اینجا اتاقت چند دس لباس راحتی هس فردا میگم وسایل هاتو بیارن
ا/ت:ممنون رفتم تو اتاق
زود اولش کفش هام در اوردم انداختم اون طرف رفتم جلو آیینه قد بلندی وایسادم صورتم نگا کردم بلخره امروزم گذش خوبه اتاقم جداس ازش چون زیپ لباسم کنار کمرم یود راحت باز کردم انداختمش زمین هوف بلخره ازش خلاص شدم رفتم یه دوش گرفتم زود در اومدم بلوز گشاد پوشیدم یه شلوارک کوتاه که صدای شکمم از اونجا در اومد
یونگی:بعد از اینکه رف اتاقش سمت اتاق خودم رفتم کتم در اوردم انداختم رو تخت کرواتم در اوردم داشتم بهش فک میکردم اینکه چقد امروز خوشگل بود لبخند زدم هعی چته یونگی یه سیلی خودم زدم آدم شو تموم لباس هام در اوردم یه دوش ۵ دقیقه گرفتم
ا/ت:رفتم پایین یخچال نگا کردم هیچ چیزی نداش هعی انگار یخچال نیس هیچی نیس بخورم کمد ها میگشتم که شکلات پیدا کنم هیچ چیزی نبود رو اپن میوه بود رفتم یکی سیب برداشتم میخوردم باید بهش میگم یه چیزی بخره چند روزه هیچی نخورده بودم تصمیم گرفتم برم بالا ولی اتاقش نمیشناختم کلی اتاق ها گشتم حالی بود آخرش به در سیاه که بود زل زدم شاید این باشه در زدم جواب نداد بازم در زدم جواب نداد یعنی خوابه آروم درو باز کردم رفتم تو با تخت خالی مواجه شدم
یونگی:دوشم گرفتم حوله رو پایین تنم پیچیدم در اومدم از اتاق ا/ت رو دیدم که پشتش بم بود داش میز نگا میکرد با اون لباس ها کیوت شده بود هی اینجا چیکار میکنی
ا/ت:ایشش ترسیدم میمون چرخیدم پشتم جیغغغغغ زود چشام بستم این چه وضع هس منحرف چرا لباس تنت نیس
یونگی:خندم گرف زود جمعش کردم یک اینجا اتاق خودمه و خونه خودم فک نکنم بت ربطی باشه چطور میگردم دو اصلا تو اتاق من چه گوهی میخوری سه باید برا حموم رفتنم ازت اجازه بگیرم
ا/ت:انگار من خیلی میخواستم بیام خونه تو دو خونت خالیه هیچ گوهی نیس من گشنمه یخچال همه چی خالیه سه من چه بدونم حمومی
یونگی:هوف باشه بابا چشات باز کن
ا/ت:لباس پوشیدی؟
یونگی:نه
ا/ت:لباس بپوش باز کنم
یونگی:اصلا دلم نمیخواد بپوشم رف لم داد تخت تاج تخت تکیه داد
ا/ت:میدونستم خودشم لج میکنه کلافه لای چشام باز کردم دیگه کامل باز کردم اون واقعا با سیکس پک هاش و تاتو های روی شکمش دستاش خیلی خفن جذاب بود
یونگی:تا کی میخوای نگا کنی
ا/ت:خودمو جمع جور کردم نگاهم دادم پایین
یونگی:یکم پیش داشتی تلاش میکردی الان نمیتونی دس برداری نگا کردن
ا/ت:یا یونگی بسه تمومش کن پاشو لباس بپوش
یونگی:ریز خندیدم پاشدم لباس بپوشم
خب کاتتتتت
شرمنده دیر شد
و اینکه شرط ها برسونید
۳۰ تا لایک
۷۰ تا لایک
یونگی:خوشت اومد
ا/ت:اره خوشگله
یونگی:سر تکون داد بیا اتاقت نشون بدم
ا/ت:اره زود باش پاهام درد گرف لباس کوفتی هم درش بیارم
یونگی:کمک کردم از پله ها بره بالا روبه رو اتاقش وایساد اینجا اتاقت چند دس لباس راحتی هس فردا میگم وسایل هاتو بیارن
ا/ت:ممنون رفتم تو اتاق
زود اولش کفش هام در اوردم انداختم اون طرف رفتم جلو آیینه قد بلندی وایسادم صورتم نگا کردم بلخره امروزم گذش خوبه اتاقم جداس ازش چون زیپ لباسم کنار کمرم یود راحت باز کردم انداختمش زمین هوف بلخره ازش خلاص شدم رفتم یه دوش گرفتم زود در اومدم بلوز گشاد پوشیدم یه شلوارک کوتاه که صدای شکمم از اونجا در اومد
یونگی:بعد از اینکه رف اتاقش سمت اتاق خودم رفتم کتم در اوردم انداختم رو تخت کرواتم در اوردم داشتم بهش فک میکردم اینکه چقد امروز خوشگل بود لبخند زدم هعی چته یونگی یه سیلی خودم زدم آدم شو تموم لباس هام در اوردم یه دوش ۵ دقیقه گرفتم
ا/ت:رفتم پایین یخچال نگا کردم هیچ چیزی نداش هعی انگار یخچال نیس هیچی نیس بخورم کمد ها میگشتم که شکلات پیدا کنم هیچ چیزی نبود رو اپن میوه بود رفتم یکی سیب برداشتم میخوردم باید بهش میگم یه چیزی بخره چند روزه هیچی نخورده بودم تصمیم گرفتم برم بالا ولی اتاقش نمیشناختم کلی اتاق ها گشتم حالی بود آخرش به در سیاه که بود زل زدم شاید این باشه در زدم جواب نداد بازم در زدم جواب نداد یعنی خوابه آروم درو باز کردم رفتم تو با تخت خالی مواجه شدم
یونگی:دوشم گرفتم حوله رو پایین تنم پیچیدم در اومدم از اتاق ا/ت رو دیدم که پشتش بم بود داش میز نگا میکرد با اون لباس ها کیوت شده بود هی اینجا چیکار میکنی
ا/ت:ایشش ترسیدم میمون چرخیدم پشتم جیغغغغغ زود چشام بستم این چه وضع هس منحرف چرا لباس تنت نیس
یونگی:خندم گرف زود جمعش کردم یک اینجا اتاق خودمه و خونه خودم فک نکنم بت ربطی باشه چطور میگردم دو اصلا تو اتاق من چه گوهی میخوری سه باید برا حموم رفتنم ازت اجازه بگیرم
ا/ت:انگار من خیلی میخواستم بیام خونه تو دو خونت خالیه هیچ گوهی نیس من گشنمه یخچال همه چی خالیه سه من چه بدونم حمومی
یونگی:هوف باشه بابا چشات باز کن
ا/ت:لباس پوشیدی؟
یونگی:نه
ا/ت:لباس بپوش باز کنم
یونگی:اصلا دلم نمیخواد بپوشم رف لم داد تخت تاج تخت تکیه داد
ا/ت:میدونستم خودشم لج میکنه کلافه لای چشام باز کردم دیگه کامل باز کردم اون واقعا با سیکس پک هاش و تاتو های روی شکمش دستاش خیلی خفن جذاب بود
یونگی:تا کی میخوای نگا کنی
ا/ت:خودمو جمع جور کردم نگاهم دادم پایین
یونگی:یکم پیش داشتی تلاش میکردی الان نمیتونی دس برداری نگا کردن
ا/ت:یا یونگی بسه تمومش کن پاشو لباس بپوش
یونگی:ریز خندیدم پاشدم لباس بپوشم
خب کاتتتتت
شرمنده دیر شد
و اینکه شرط ها برسونید
۳۰ تا لایک
۷۰ تا لایک
۲۸.۴k
۲۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.