part: 18
هانا: اول منو کوک مسابقه میدیم
مینهو: هانا مطمئنی حالت خوبه
هانا: بابا خوبم
مینهو: باشه پس سوار ماشینا بشین
دوتا ماشین پشت خط بود هرکدوممون سوار یکیشون شدیم
کلاهی که رو صندلی کناری بودو رو سرم چفت کردم و اماده شروع مسابقه شدم
مینهو همون اسلحه رو از پشت کمرش دراوورد و بالا گرفتش و شلیک کرد
دوباره صدای جیغ لاستیک ها بلند شدو وارد همون جاده تنگ و کوهستانی شدیم
کوکم مث کریس بود انگار پاشو فرو کرده بود تو موتور ماشین
وقتی جاده به گردنه وصل شد درست همون لحظه ای که فکر میکردم گارد ریل با ماشینش کنده میشه و باهم به پرتگاه سقوط میکنن، در عرض یک چشم بهم زدن پیچید و بی توجه به جیغ لاستیک های ماشینش و سر خوردنش به راهش ادامه داد.
کنترلی که روی ماشینش داشت باورنکردنی بود، میتونستم زنده موندنش رو یه معجزع تلقی کنم نفسی عمیقی کشیدم و فرمون رو فشردم
هانا: دیوونه نزدیک بود بمیری
راهم رو بسته بود و اجازه عبور از حوالیش رو نمیداد با خودم گفتم مث کریس فاصله مو باهاش بیشتر کنم تا بردشو حتمی بدونه البته شک دارم رو این جواب بده چون کوک بدتر و دیوونه تر از کریس بود رقیب خیلی سرسختی بود
به ساعت مچیم نگا کردم چن دقیقه مونده بود تا خط پایان خیلی ازش دور شده بودم ولی اشتباه فکر میکردم و اونم مث کریس گول نقشمو خورد و داشت با سرعت معقولی مسیرو طی میکرد.
پامو رو پدال فشار دادم
و فاصله ای که باهم داشتیمو به صفر رسوندم درست کنارهم میروندیم
همون کارهایی که با کریس کردمو اجرا کردم چون اون سمت پرتگاه بود کارم راحت تر بود فرمونو سمت چپ دادم و ماشینو بهش نزدیک کردم و مساوی شد با نزدیک شدن به گارد ریل جاش تنگ تر و تنگ تر شدو تسلطش رو روی ماشین از دست داد به قدری به گارد ریل نزدیک شده بود که دیگه چاره ای جز عقب نشینی کردن نداشت و این بارهم من بردم
وقتی به خط پایان رسیدیم از ماشین پیاده شدمو کلاهمو دراووردم و روی ماشین گذاشتم
جیمین:با باورم نمیشع ینفر پیدا شد که بتونه کوکو شکست بده
کوکم بلاخره اومدو ماشینشو پارک کرد وقتی از ماشینش پیاده شد کلاهشو دراوورد و با دست موهاشو تکون داد و اومد سمتم و ی کاری کرد که باعث شد از شک خشکم بزنه
مینهو: هانا مطمئنی حالت خوبه
هانا: بابا خوبم
مینهو: باشه پس سوار ماشینا بشین
دوتا ماشین پشت خط بود هرکدوممون سوار یکیشون شدیم
کلاهی که رو صندلی کناری بودو رو سرم چفت کردم و اماده شروع مسابقه شدم
مینهو همون اسلحه رو از پشت کمرش دراوورد و بالا گرفتش و شلیک کرد
دوباره صدای جیغ لاستیک ها بلند شدو وارد همون جاده تنگ و کوهستانی شدیم
کوکم مث کریس بود انگار پاشو فرو کرده بود تو موتور ماشین
وقتی جاده به گردنه وصل شد درست همون لحظه ای که فکر میکردم گارد ریل با ماشینش کنده میشه و باهم به پرتگاه سقوط میکنن، در عرض یک چشم بهم زدن پیچید و بی توجه به جیغ لاستیک های ماشینش و سر خوردنش به راهش ادامه داد.
کنترلی که روی ماشینش داشت باورنکردنی بود، میتونستم زنده موندنش رو یه معجزع تلقی کنم نفسی عمیقی کشیدم و فرمون رو فشردم
هانا: دیوونه نزدیک بود بمیری
راهم رو بسته بود و اجازه عبور از حوالیش رو نمیداد با خودم گفتم مث کریس فاصله مو باهاش بیشتر کنم تا بردشو حتمی بدونه البته شک دارم رو این جواب بده چون کوک بدتر و دیوونه تر از کریس بود رقیب خیلی سرسختی بود
به ساعت مچیم نگا کردم چن دقیقه مونده بود تا خط پایان خیلی ازش دور شده بودم ولی اشتباه فکر میکردم و اونم مث کریس گول نقشمو خورد و داشت با سرعت معقولی مسیرو طی میکرد.
پامو رو پدال فشار دادم
و فاصله ای که باهم داشتیمو به صفر رسوندم درست کنارهم میروندیم
همون کارهایی که با کریس کردمو اجرا کردم چون اون سمت پرتگاه بود کارم راحت تر بود فرمونو سمت چپ دادم و ماشینو بهش نزدیک کردم و مساوی شد با نزدیک شدن به گارد ریل جاش تنگ تر و تنگ تر شدو تسلطش رو روی ماشین از دست داد به قدری به گارد ریل نزدیک شده بود که دیگه چاره ای جز عقب نشینی کردن نداشت و این بارهم من بردم
وقتی به خط پایان رسیدیم از ماشین پیاده شدمو کلاهمو دراووردم و روی ماشین گذاشتم
جیمین:با باورم نمیشع ینفر پیدا شد که بتونه کوکو شکست بده
کوکم بلاخره اومدو ماشینشو پارک کرد وقتی از ماشینش پیاده شد کلاهشو دراوورد و با دست موهاشو تکون داد و اومد سمتم و ی کاری کرد که باعث شد از شک خشکم بزنه
۶.۶k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.