kooki👿
🦋part 2🦋
✨kooki✨
آنچه گذشت🕐:وقتی رسیدم اونجا هیچکس جز من و یه نفر دیگه اونجا نبود🥳
که یهو ...چشمم به بی تی اس خورد داشتم از خوشحالی منفجر میشدم داشتن میومدن سمت من وااااای خدا🤗
کوکی:سلام شما باید خانم ه.ی باشین
ه.ی :ب..بله خ..خودم هستم
نامجون:بفرمایید داخل نوبت شماست
ه.ی:ممنون
(رفتم داخل و تست دادم تا گریم کردنم رو دیدن گفتن اصتخدامی )
از خوشحالی داشتم میموردم 😁😆
شوگا:قبول شدی؟🤔
ه.ی :ا.. ا..آره😍
کوکی :ولی خیلی خوشگلی فکر کنم واسه مانکن هم استخدام شی😃
ه.ی: (سر لپام گل انداخت وای خدا کوکی داشت اون حرف رو به من میزد)😝😛
جیمین:باید جشن بگیریم🎈🎁
ه.ی:😃
تهیونگ:معلومه که واسه اصتخدام این پرنسس باید جشن گرفت👸🏻
کوکی:چشم غره ای به تهیونگ رفت 😒
(ینی اینا بخاطر من بود؟🥰😘)
ه.ی:نظرتون چیه امشب خونه ی ما؟😊
پسرا:عالیه🤩
ه.ی :ساعت 9 خونه میبینمتون 🏡
(شماره پسرا رو گرفتم که واسشون لوکیشن بفرستم)🗺️
(بعد خداحافظی کردیم و رفتم خونه.وقتی رسیدم ساعت 4 بود رفتم ناهار خوردم🍽️🥘 و یه دوش گرفتم )🛀🏻
(بعد کمدم رو گشتم و یه لباس شیک پوشیدم){عکسش رو میزارم}👖
یهو صدای زنگ در اومد🛎️
رفتم در رو باز کردم جونگ کوک بود 🐰
کوکی:سلام ه.ی🤗
ه.ی:سلام .بقیه کجان؟🤔
کوکی:تو راهن میرسن کم کم 🐌
ه.ی :بیا داخل🏡
کوکی :ممنون🙏🏻
کوکی :ووو آآآآ ووو چه خونه خوشگلی 😁
ه.ی :لطف داری❤️
(دوباره زنگ در به صدا در اومد در رو باز کردم)🚪
پسرا :سلام👋🏻
ه.ی:سلام👋🏻
تهیونگ:های پرنسس👋🏻
ه.ی:🤭
کوکی:😒
جین:شام چی داریم؟😂
ه.ی:عااام. ....؟🧐
تا پارت بعد بابای 💜
Faitying baby 💙💚
✨kooki✨
آنچه گذشت🕐:وقتی رسیدم اونجا هیچکس جز من و یه نفر دیگه اونجا نبود🥳
که یهو ...چشمم به بی تی اس خورد داشتم از خوشحالی منفجر میشدم داشتن میومدن سمت من وااااای خدا🤗
کوکی:سلام شما باید خانم ه.ی باشین
ه.ی :ب..بله خ..خودم هستم
نامجون:بفرمایید داخل نوبت شماست
ه.ی:ممنون
(رفتم داخل و تست دادم تا گریم کردنم رو دیدن گفتن اصتخدامی )
از خوشحالی داشتم میموردم 😁😆
شوگا:قبول شدی؟🤔
ه.ی :ا.. ا..آره😍
کوکی :ولی خیلی خوشگلی فکر کنم واسه مانکن هم استخدام شی😃
ه.ی: (سر لپام گل انداخت وای خدا کوکی داشت اون حرف رو به من میزد)😝😛
جیمین:باید جشن بگیریم🎈🎁
ه.ی:😃
تهیونگ:معلومه که واسه اصتخدام این پرنسس باید جشن گرفت👸🏻
کوکی:چشم غره ای به تهیونگ رفت 😒
(ینی اینا بخاطر من بود؟🥰😘)
ه.ی:نظرتون چیه امشب خونه ی ما؟😊
پسرا:عالیه🤩
ه.ی :ساعت 9 خونه میبینمتون 🏡
(شماره پسرا رو گرفتم که واسشون لوکیشن بفرستم)🗺️
(بعد خداحافظی کردیم و رفتم خونه.وقتی رسیدم ساعت 4 بود رفتم ناهار خوردم🍽️🥘 و یه دوش گرفتم )🛀🏻
(بعد کمدم رو گشتم و یه لباس شیک پوشیدم){عکسش رو میزارم}👖
یهو صدای زنگ در اومد🛎️
رفتم در رو باز کردم جونگ کوک بود 🐰
کوکی:سلام ه.ی🤗
ه.ی:سلام .بقیه کجان؟🤔
کوکی:تو راهن میرسن کم کم 🐌
ه.ی :بیا داخل🏡
کوکی :ممنون🙏🏻
کوکی :ووو آآآآ ووو چه خونه خوشگلی 😁
ه.ی :لطف داری❤️
(دوباره زنگ در به صدا در اومد در رو باز کردم)🚪
پسرا :سلام👋🏻
ه.ی:سلام👋🏻
تهیونگ:های پرنسس👋🏻
ه.ی:🤭
کوکی:😒
جین:شام چی داریم؟😂
ه.ی:عااام. ....؟🧐
تا پارت بعد بابای 💜
Faitying baby 💙💚
۱۰.۳k
۱۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.