read my ill luck(پارت ۱۲)
_شاید حق با تو باشه...
بر می گردم کنار جونگکوک چون حس میکنم یونگی هیونگ میخواد تنها باشه.
جونگ کوک هنوز درگیر نقاشی کشیدن رو شن هاست.
میشینم کنارش که با لبخند سرش رو میاره باال:
-سالم هیونگ پا قشنگ!
اخم میکنم:
-نقاشیتو بکش بچه.
نگاهمو میچرخونم تو ساخل تا بین آدما،آپا و نامجون رو پیدا کنم.
با دیدنشون کنار بار ساحل و اینکه رسما تو حلق همن،سریع رومو میگیرم و به کوک که
مرموز بهم لبخند میزنه نگاه میکنم.
-چیه؟
-میتونیم کاری که اونا میکننو بکنیم هیونگ!
دستامو مشت میکنم:
-خفه میشی یا چی؟
-چی.
-چی؟
-چی؟؟
-چی؟!
-چ...
تند میگم:
-لطفا این بازی کثیفو شروع نکن.باشه؟
شونه باال میندازه:
-باشه ولی بوسم کن هیونگ.
یادآوری میکنم:
-ازت بدم میاد.
-ولی من عاشق اذیت کردنتم هیونگ!
با خونسردی بهم چشمک میزنه و می ره سمت تهیونگ و هوسوک.
با حرص دستمو روی طرحایی که همش قلبن و روی شن کشیده،میکشم و تو خیالم صدبار
اون صورت خوشگلشو له میکنم زیر کفشای تیغ دار باب اسفنجی!
-چیمی؟
با صدای یونگی هیونگ تقیربا میپرم:
-بله هیونگی؟
با تردید میپرسه:
-میتونی یه وقتی جور کنی که من و هوسوک تنها...
با ذوق بغلش میکنم:
-آره آره آره!!!
میخنده:
-مرسی موچی
مراقبت کردن از کیم تهیونگ و جئون جونگکوک زجر آور ترین روش خودکشیه که اصال
توسط پزشکان توصیه نمیشه!
مچ دستشونو میکشم تا از پارک دورشون کنم:
-بیا...جونگکوک نکن!تهیونگ بند لباستو نخور!جونگکوک بند کفشتو باز نکن!
تهیونگ غر میزنه:
-حوصلم سررفتههه.
جونگکوک اعالم کرد:
-منم حوصلم سررفتههه.
تهیونگ بهش چشم غره رفت:
-حرف منو تکرار نکن!
جونگکوک با حرص گفت:
-خودت حرف منو تکرار کردی.
-نخیر تو!
-نخیرم تو!
-تو!
-توو!
گوشامو میگیرم:
-ببندیننن!
ساکت میشن.نفسمو میدم بیرون:
_میخواین بریم بستنی بخوریم؟
بر می گردم کنار جونگکوک چون حس میکنم یونگی هیونگ میخواد تنها باشه.
جونگ کوک هنوز درگیر نقاشی کشیدن رو شن هاست.
میشینم کنارش که با لبخند سرش رو میاره باال:
-سالم هیونگ پا قشنگ!
اخم میکنم:
-نقاشیتو بکش بچه.
نگاهمو میچرخونم تو ساخل تا بین آدما،آپا و نامجون رو پیدا کنم.
با دیدنشون کنار بار ساحل و اینکه رسما تو حلق همن،سریع رومو میگیرم و به کوک که
مرموز بهم لبخند میزنه نگاه میکنم.
-چیه؟
-میتونیم کاری که اونا میکننو بکنیم هیونگ!
دستامو مشت میکنم:
-خفه میشی یا چی؟
-چی.
-چی؟
-چی؟؟
-چی؟!
-چ...
تند میگم:
-لطفا این بازی کثیفو شروع نکن.باشه؟
شونه باال میندازه:
-باشه ولی بوسم کن هیونگ.
یادآوری میکنم:
-ازت بدم میاد.
-ولی من عاشق اذیت کردنتم هیونگ!
با خونسردی بهم چشمک میزنه و می ره سمت تهیونگ و هوسوک.
با حرص دستمو روی طرحایی که همش قلبن و روی شن کشیده،میکشم و تو خیالم صدبار
اون صورت خوشگلشو له میکنم زیر کفشای تیغ دار باب اسفنجی!
-چیمی؟
با صدای یونگی هیونگ تقیربا میپرم:
-بله هیونگی؟
با تردید میپرسه:
-میتونی یه وقتی جور کنی که من و هوسوک تنها...
با ذوق بغلش میکنم:
-آره آره آره!!!
میخنده:
-مرسی موچی
مراقبت کردن از کیم تهیونگ و جئون جونگکوک زجر آور ترین روش خودکشیه که اصال
توسط پزشکان توصیه نمیشه!
مچ دستشونو میکشم تا از پارک دورشون کنم:
-بیا...جونگکوک نکن!تهیونگ بند لباستو نخور!جونگکوک بند کفشتو باز نکن!
تهیونگ غر میزنه:
-حوصلم سررفتههه.
جونگکوک اعالم کرد:
-منم حوصلم سررفتههه.
تهیونگ بهش چشم غره رفت:
-حرف منو تکرار نکن!
جونگکوک با حرص گفت:
-خودت حرف منو تکرار کردی.
-نخیر تو!
-نخیرم تو!
-تو!
-توو!
گوشامو میگیرم:
-ببندیننن!
ساکت میشن.نفسمو میدم بیرون:
_میخواین بریم بستنی بخوریم؟
۱۲.۱k
۲۵ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.