پارت ۵ ازدواج اجباری
ات ویو
دو ساعت شده بود رفتم جلوی اتاق کارش در زدم رفتم تو
جیمین:سلام خانم کوچولو
ات:پسره یی......ایششش هیچی حاضرشو بریم خرید دیگه
جیمین:خیلی پرویی برای من تایین تکلیف میکنی
ات:همینی که هست بدو
جیمین:اوک برو بیرون حاضر شم
ات:اما ببخشید من لباس ندارم
جیمین:(از تو کمدم یه لباس دراوردم )اینو بپوش لازم به شلوار نداری اونقدری بلند هست
ات:باشه ممنون
ات ویو
لباسه رو پوشیدم راست میگفت (عکشو گذاشتم )نیاز به شلوار ندارم از پله ها اومدم پایین اوووووو چه تیپی زده خیلی خوشگل شده به قراننن کراشش زدمممم
جیمین:به چی زل زدی بچه بدو زود بریم (سرد)
ات:باشه (لبخند)
جیمین ویو
تو لباس خیلی دوست داشتنی شده بود نه بابا چیمیگم خیلیم زشته ولی خیلی خوشگله نه بابا خیلی زشته نه خیلیم خوشگله اصلا تاخرخرحلخعحسعثخ۴صخ۴ث
اه ولش کن سوار ماشین شدیم دو تا از بادیگردام رو اوردم رسیدیم به مرکز خرید ات با ذوق به همچی نگاه میکرد بعد چند ساعت کل دستای دو تا بادیگرده و خودم ات پر بود
ات:میشه بس کنیم کل پاساژ رو خریدیم
جیمین:اره (وسایلارو از دست ات گرفتم دادم دست بادیگاردا )خب شما میتونید برید
بادیگاردا :چشم قربان
ات:خب چی میخوری
جیمین : چیزی میل ندارم
ات:وا نمیشه که
دست جیمین رو کشوندم تو خیابون دم این غذا خیابونی خوشمزه ها
جیمین:نگو که میخوایم از اینجا غذا بخوریم
ات :باهوشیاا
جیمین:نههه چیمیگی این پر میکروب
ات:این پر میکروب (اداشو دراورد)
جیمین :هوشش بهت رو میدم پرو نشو ها
ات :(با ناراحتی سرم رو انداختم پایین دیدم هنوز بادیگاردا نرفتن رفتم سوار ماشینشون شدم )
جیمین ویو
ایشش خب این غذاها کثیفه (کی گفته🔪)
ولی نباید اون حرفو میزدم ولش بابا چرا برام مهمه سوار ماشینم شدم رسیدم امارت که دیدم بادیگاردا با ات رفتن تو وارد امارت که شدم دیدیم مامانم اینجاست
جیمین:ماماننن
مامان جیمین :جانم پسرم
جیمین :اینجا چیکار میکنی
مامان جیمین:داریم با مامان ات غیبت میکنیم چرا نگفتی عروس ایندم اینقدر خوشگله
ات و جیمین:جاننمممممم عروس؟
مامان جیمین:وایی میبینی حرفاشون هم با همه اینا واسه هم ساخته شدن
جیمین:.....
#بی تی اس #جونگ کوک #جیمین#سناریو
دو ساعت شده بود رفتم جلوی اتاق کارش در زدم رفتم تو
جیمین:سلام خانم کوچولو
ات:پسره یی......ایششش هیچی حاضرشو بریم خرید دیگه
جیمین:خیلی پرویی برای من تایین تکلیف میکنی
ات:همینی که هست بدو
جیمین:اوک برو بیرون حاضر شم
ات:اما ببخشید من لباس ندارم
جیمین:(از تو کمدم یه لباس دراوردم )اینو بپوش لازم به شلوار نداری اونقدری بلند هست
ات:باشه ممنون
ات ویو
لباسه رو پوشیدم راست میگفت (عکشو گذاشتم )نیاز به شلوار ندارم از پله ها اومدم پایین اوووووو چه تیپی زده خیلی خوشگل شده به قراننن کراشش زدمممم
جیمین:به چی زل زدی بچه بدو زود بریم (سرد)
ات:باشه (لبخند)
جیمین ویو
تو لباس خیلی دوست داشتنی شده بود نه بابا چیمیگم خیلیم زشته ولی خیلی خوشگله نه بابا خیلی زشته نه خیلیم خوشگله اصلا تاخرخرحلخعحسعثخ۴صخ۴ث
اه ولش کن سوار ماشین شدیم دو تا از بادیگردام رو اوردم رسیدیم به مرکز خرید ات با ذوق به همچی نگاه میکرد بعد چند ساعت کل دستای دو تا بادیگرده و خودم ات پر بود
ات:میشه بس کنیم کل پاساژ رو خریدیم
جیمین:اره (وسایلارو از دست ات گرفتم دادم دست بادیگاردا )خب شما میتونید برید
بادیگاردا :چشم قربان
ات:خب چی میخوری
جیمین : چیزی میل ندارم
ات:وا نمیشه که
دست جیمین رو کشوندم تو خیابون دم این غذا خیابونی خوشمزه ها
جیمین:نگو که میخوایم از اینجا غذا بخوریم
ات :باهوشیاا
جیمین:نههه چیمیگی این پر میکروب
ات:این پر میکروب (اداشو دراورد)
جیمین :هوشش بهت رو میدم پرو نشو ها
ات :(با ناراحتی سرم رو انداختم پایین دیدم هنوز بادیگاردا نرفتن رفتم سوار ماشینشون شدم )
جیمین ویو
ایشش خب این غذاها کثیفه (کی گفته🔪)
ولی نباید اون حرفو میزدم ولش بابا چرا برام مهمه سوار ماشینم شدم رسیدم امارت که دیدم بادیگاردا با ات رفتن تو وارد امارت که شدم دیدیم مامانم اینجاست
جیمین:ماماننن
مامان جیمین :جانم پسرم
جیمین :اینجا چیکار میکنی
مامان جیمین:داریم با مامان ات غیبت میکنیم چرا نگفتی عروس ایندم اینقدر خوشگله
ات و جیمین:جاننمممممم عروس؟
مامان جیمین:وایی میبینی حرفاشون هم با همه اینا واسه هم ساخته شدن
جیمین:.....
#بی تی اس #جونگ کوک #جیمین#سناریو
۹.۰k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.