part⁵⁴🦖🗿
جانگ می « پس منو تله کنید!
کوک « حتی فکرشم نکن! نمیتونم سر جونت ریسک کنم جانگ می
هاک « حتی اگه موفق هم بشیم تضمینی وجود نداره سالم از این معرکه بیرون بیای
جیمین « ولی اگه موفق شدیم و جانگ می صحیح و سالم بود چی ؟
جین « فقط تیم شما نیستن! درسته خودتون دوتا به اندازه ده ها باند مافیایی قدرت و نفوذ دارین اما باند رد وولف و اداره پلیس هم میتونه بهتون کمک کنه... درصد موفقیت بالاست اگه نقشه بی نقص پیش بره
کوک « چی توی اون مغز فندوقیت میگذره دختر؟
جانگ می « هم ادوارد هم عموی من دنبال اون گردنبندن.... فردا صبح میریم دنبال گردنبند و جوری این ماجرا رو پخش میکنیم که خبرش هم به اونا برسه
هاک « بعدش تعقیب مون کنن و وقتی گردنبند رو پیدا کردی بیان سراغت؟
جانگ می « قرار نیست من اون جایی برم که گردنبند اصلی هست
جیمین « یعنی چی؟ یعنی خودتو به کشتن بدی با یه صحنه سازی؟
جانگ می « شما باید برین سراغ گردنبند اصلی.... منم با جین و جیمین میرم اون محل قراری که گردنبند فیک اونجاست
هاک « ترکیب عوض میشه... من و کوک همراهیت میکنیم
جانگ می « اما
کوک « اما و ولی نداریم! خودم همراهت میام... در غیر این صورت برنامه کنسله
جیمین « به جای ته سان منو با خودت ببر
هاک « شما با تیم دوم تشریف میبری پارک جیمین!
جیمین « دست مشت شده اش.. و دندون هایی که از شدت خشم جفت شده بود باعث شد بیخیال بشم و بزارم برنامه اونطور که میخوایم پیش بره.... هیچکس از هویت واقعی طرف مقابلش خبری نداشت و نقشه انتقام از عمویی که تمام این سالها عامل بدبختی مون شده بود به خاطر ورود جانگ می تغییر کرده بود! یه چیز مشخص بود باید برای مبارزه با یه دشمن آماده میشدیم
............صبح روز بعد...........
کوک « هماهنگی برای یه عملیات حساس اونم در نصف روز انرژیم رو تخیله کرده بود.... جامم رو از انرژی زا پر کردم و سر کشیدم! با صدای در اتاقم نگاهم رو از نقشه محل عملیات گرفتم و به جانگ می دادم
جانگ می « هنوزم قهری؟
کوک « مهمه؟
جانگ می « این برای جون جفتمون لازمه چرا لج میکنی؟ مگه گفتم میخوام برم بمیرم؟؟
_عصبی بود و حرکاتش دست خودش نبود! وقتی به خودش اومد یقیه ی پیرهن جانگ می رو چنگ زده بود و دخترک رو با ضرب به دیوار کوبیده بود
جانگ می « آخ کوک خواهش میکنم آروم باش... رنگ نگاهش خبری از آرامش نمیداد! با عصبانیت نگاهم میکرد و سعی داشت خشمش رو کنترل کنه... کم کم احساس خفگیم تشدید میشد و برای رهاییم تقلا میکردم... ک.. کوک دارم خفه میشم
_بازم اون حالت جنون آمیز به سراغش اومده بود.... برای تموم کردن برزخی که درونش شعله ور شده بود مشتش رو به دیوار کوبید و دخترکش رو در آغوش کشید ! تضاد رفتار کوک حسابی جانگ می رو شکه کرده بود... یهویی چش شده بود؟
کوک « حتی فکرشم نکن! نمیتونم سر جونت ریسک کنم جانگ می
هاک « حتی اگه موفق هم بشیم تضمینی وجود نداره سالم از این معرکه بیرون بیای
جیمین « ولی اگه موفق شدیم و جانگ می صحیح و سالم بود چی ؟
جین « فقط تیم شما نیستن! درسته خودتون دوتا به اندازه ده ها باند مافیایی قدرت و نفوذ دارین اما باند رد وولف و اداره پلیس هم میتونه بهتون کمک کنه... درصد موفقیت بالاست اگه نقشه بی نقص پیش بره
کوک « چی توی اون مغز فندوقیت میگذره دختر؟
جانگ می « هم ادوارد هم عموی من دنبال اون گردنبندن.... فردا صبح میریم دنبال گردنبند و جوری این ماجرا رو پخش میکنیم که خبرش هم به اونا برسه
هاک « بعدش تعقیب مون کنن و وقتی گردنبند رو پیدا کردی بیان سراغت؟
جانگ می « قرار نیست من اون جایی برم که گردنبند اصلی هست
جیمین « یعنی چی؟ یعنی خودتو به کشتن بدی با یه صحنه سازی؟
جانگ می « شما باید برین سراغ گردنبند اصلی.... منم با جین و جیمین میرم اون محل قراری که گردنبند فیک اونجاست
هاک « ترکیب عوض میشه... من و کوک همراهیت میکنیم
جانگ می « اما
کوک « اما و ولی نداریم! خودم همراهت میام... در غیر این صورت برنامه کنسله
جیمین « به جای ته سان منو با خودت ببر
هاک « شما با تیم دوم تشریف میبری پارک جیمین!
جیمین « دست مشت شده اش.. و دندون هایی که از شدت خشم جفت شده بود باعث شد بیخیال بشم و بزارم برنامه اونطور که میخوایم پیش بره.... هیچکس از هویت واقعی طرف مقابلش خبری نداشت و نقشه انتقام از عمویی که تمام این سالها عامل بدبختی مون شده بود به خاطر ورود جانگ می تغییر کرده بود! یه چیز مشخص بود باید برای مبارزه با یه دشمن آماده میشدیم
............صبح روز بعد...........
کوک « هماهنگی برای یه عملیات حساس اونم در نصف روز انرژیم رو تخیله کرده بود.... جامم رو از انرژی زا پر کردم و سر کشیدم! با صدای در اتاقم نگاهم رو از نقشه محل عملیات گرفتم و به جانگ می دادم
جانگ می « هنوزم قهری؟
کوک « مهمه؟
جانگ می « این برای جون جفتمون لازمه چرا لج میکنی؟ مگه گفتم میخوام برم بمیرم؟؟
_عصبی بود و حرکاتش دست خودش نبود! وقتی به خودش اومد یقیه ی پیرهن جانگ می رو چنگ زده بود و دخترک رو با ضرب به دیوار کوبیده بود
جانگ می « آخ کوک خواهش میکنم آروم باش... رنگ نگاهش خبری از آرامش نمیداد! با عصبانیت نگاهم میکرد و سعی داشت خشمش رو کنترل کنه... کم کم احساس خفگیم تشدید میشد و برای رهاییم تقلا میکردم... ک.. کوک دارم خفه میشم
_بازم اون حالت جنون آمیز به سراغش اومده بود.... برای تموم کردن برزخی که درونش شعله ور شده بود مشتش رو به دیوار کوبید و دخترکش رو در آغوش کشید ! تضاد رفتار کوک حسابی جانگ می رو شکه کرده بود... یهویی چش شده بود؟
۴۷.۳k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.