پارت۱۴
آرمین ویو.
من چجوری تونستم این کارو با دختر کوچولوم انجام بدم، مجبور شدم این کارو انجام بدم اگر خانواده ش میفهمیدن که با یه مرد بزرگسال رابطه داره دیگه نمی تونستم بدنشو لمس کنم خنده ها و ذوق هاشو ببینم. پس مجبور شدم اونو با یکی دیگه شریک بشم لعنتی من چه آدم پست و بی شرفی ام چند ساعته که ات همونجور با یه بدن بی جون روی تخت افتاده یه لباس سفید ساحلی مانند تنش کردم و از اتاق بیرون اومدم و رفتم به سمت هیراد که روی مبل روبه روی Tv نشسته بود با گرفتن یقه لباسش اونو از رو مبل بلند کردم و با تمام توانم با مشت زدم توی صورتش
هیراد. هوشششههه چته حیوون چیه نارحتی یکی یدونتو ترتیب دادم ارهههه
این حرف هیراد باعث عصبی شدن آرمین شد، دیگه خون تو رگاش به جوش اومده بود ، افتاد به جونش، که صدای دخترم گریون ما بلند شد، هردوتاشو یهو ایستادن و نگاهی کردن، تنش پر از کبودی بود و جون برای ایستادن نداشت چشمای پر از اشکش که لبریز شده بود، مظلومیت صورتش همه ی اینها باعث شد که آرمین ناخوداگاه هیرادو ول کنه و سمت دختر کوچولوش بره دختر دیگه توان ایستادنش رو از دست داد و روی زمین افتاد، آرمین پا تند کرد و سمتش رفت تو بغلش کشیدش و گفت
آرمین. دختر کوچولوم... حالت خوبه؟
ات. ت.... تو.... چجوری.... این کارو کردی
صدای دختر به دلیل جیغ زدن زیاد انقد معصوم و نازک بود که آرمین میخواست توی اولین فرصت هیرادو بکشه، اما الان دخترش مهم تر بود.
من چجوری تونستم این کارو با دختر کوچولوم انجام بدم، مجبور شدم این کارو انجام بدم اگر خانواده ش میفهمیدن که با یه مرد بزرگسال رابطه داره دیگه نمی تونستم بدنشو لمس کنم خنده ها و ذوق هاشو ببینم. پس مجبور شدم اونو با یکی دیگه شریک بشم لعنتی من چه آدم پست و بی شرفی ام چند ساعته که ات همونجور با یه بدن بی جون روی تخت افتاده یه لباس سفید ساحلی مانند تنش کردم و از اتاق بیرون اومدم و رفتم به سمت هیراد که روی مبل روبه روی Tv نشسته بود با گرفتن یقه لباسش اونو از رو مبل بلند کردم و با تمام توانم با مشت زدم توی صورتش
هیراد. هوشششههه چته حیوون چیه نارحتی یکی یدونتو ترتیب دادم ارهههه
این حرف هیراد باعث عصبی شدن آرمین شد، دیگه خون تو رگاش به جوش اومده بود ، افتاد به جونش، که صدای دخترم گریون ما بلند شد، هردوتاشو یهو ایستادن و نگاهی کردن، تنش پر از کبودی بود و جون برای ایستادن نداشت چشمای پر از اشکش که لبریز شده بود، مظلومیت صورتش همه ی اینها باعث شد که آرمین ناخوداگاه هیرادو ول کنه و سمت دختر کوچولوش بره دختر دیگه توان ایستادنش رو از دست داد و روی زمین افتاد، آرمین پا تند کرد و سمتش رفت تو بغلش کشیدش و گفت
آرمین. دختر کوچولوم... حالت خوبه؟
ات. ت.... تو.... چجوری.... این کارو کردی
صدای دختر به دلیل جیغ زدن زیاد انقد معصوم و نازک بود که آرمین میخواست توی اولین فرصت هیرادو بکشه، اما الان دخترش مهم تر بود.
۴۴۱
۰۱ دی ۱۴۰۳