سرنوشته اجباری!
سرنوشته اجباری!
پارت ششم:
ا.ت: ولممم کنننن...ولم کننن عوضییی....ولم کنننن
ا.ت ویو:
همونجور داشتم جیغ و داد میکردم که ولم کنه ولی اون همونجور که داشت میکشوندم انداختم تو اتاق
جیمین: میدونم....میدونم چکارت کنم تا ادم شی....اره....اره میکشمت....من امشب تورو میکشمتتتتت*داد
رفت سمت کمد و یه شلاق کلف از داخل در اورد
ا.ت: ن..ن..نه..نه...غلط کردم...اینکارو نکن...خ..خواهش میکنم*گریه
جیمین: ببند دهنتو اشغال*داد
ا.ت: نزن تروخدا....خواهش میکنم*گریه
جیمین: گفتم خفه شووو*داد
بازم میخاستم التماسش کنم که نزنه ولی قبل از اینکه حرفمو بزنم شروع کرد به زدنم منم همینجوری التماسش میکردم
سانا ویو:
ا.ت بهم گفت میخاد فرار کنه منم قرار بود برم دنبالش...تا از ماشین پیاده شدم صدای جیغ داد شنیدم...انگار صدای ا.ت بود....سریع رفتم بالا دیدم توی یه اتاق که درشم قفله داره صدای ا.ت میاد...رفتم پشت سره هم در زدم
ا.ت ویو:
تا صدای در زدن شنیدیم جیمین از زدن دست کشید داشتم از درد گریه میکردم که یهو صدای سانا رو شنیدم و با تمام وجودم اسمش و جیغ زدم
سانا: ا.ت؟
ا.ت: سانااااااااا*جیغ و گریه
جیمین جلوی دهنم گرفت
سانا: ا.ت خودتییی....عوضیییی ولششش کنننن
جیمین بدون توجه به جیغ و داد های ما یهو دیدم شلوارش و در اورد....هیچ جونی نداشتم که تکون بخورم....یهو دیدم اومد طرفه من و میخاست شلوار منو هم در بیاره
ا.ت: نههه تروخدا اینکارو نکننن
هرکاری کردم نتونستم مقاومت کنم و اون شلوار منو در اورد و یهویی محکم واردم کرد
ا.ت: جیغ*
ا.ت: اههههههه درش بیاررررر
جیمین: خفه شوووووووو
سانا: عوضیییی ولش کننننن
اون همینجوری محکم و پشت سره هم داشت توم میکوبید منم از درد داد میزدم
سانا: ولش کننن وگرنه زنگ میزنم به پلیسسسسس
تا جیمین اسم پلیس و شنید سریع کشید بیرون....من نفهمیدم چیشد فقط میدونم اونقدری درد کشیدم و داد زدم بیهوش شدم
ادامه دارد....
پارت ششم:
ا.ت: ولممم کنننن...ولم کننن عوضییی....ولم کنننن
ا.ت ویو:
همونجور داشتم جیغ و داد میکردم که ولم کنه ولی اون همونجور که داشت میکشوندم انداختم تو اتاق
جیمین: میدونم....میدونم چکارت کنم تا ادم شی....اره....اره میکشمت....من امشب تورو میکشمتتتتت*داد
رفت سمت کمد و یه شلاق کلف از داخل در اورد
ا.ت: ن..ن..نه..نه...غلط کردم...اینکارو نکن...خ..خواهش میکنم*گریه
جیمین: ببند دهنتو اشغال*داد
ا.ت: نزن تروخدا....خواهش میکنم*گریه
جیمین: گفتم خفه شووو*داد
بازم میخاستم التماسش کنم که نزنه ولی قبل از اینکه حرفمو بزنم شروع کرد به زدنم منم همینجوری التماسش میکردم
سانا ویو:
ا.ت بهم گفت میخاد فرار کنه منم قرار بود برم دنبالش...تا از ماشین پیاده شدم صدای جیغ داد شنیدم...انگار صدای ا.ت بود....سریع رفتم بالا دیدم توی یه اتاق که درشم قفله داره صدای ا.ت میاد...رفتم پشت سره هم در زدم
ا.ت ویو:
تا صدای در زدن شنیدیم جیمین از زدن دست کشید داشتم از درد گریه میکردم که یهو صدای سانا رو شنیدم و با تمام وجودم اسمش و جیغ زدم
سانا: ا.ت؟
ا.ت: سانااااااااا*جیغ و گریه
جیمین جلوی دهنم گرفت
سانا: ا.ت خودتییی....عوضیییی ولششش کنننن
جیمین بدون توجه به جیغ و داد های ما یهو دیدم شلوارش و در اورد....هیچ جونی نداشتم که تکون بخورم....یهو دیدم اومد طرفه من و میخاست شلوار منو هم در بیاره
ا.ت: نههه تروخدا اینکارو نکننن
هرکاری کردم نتونستم مقاومت کنم و اون شلوار منو در اورد و یهویی محکم واردم کرد
ا.ت: جیغ*
ا.ت: اههههههه درش بیاررررر
جیمین: خفه شوووووووو
سانا: عوضیییی ولش کننننن
اون همینجوری محکم و پشت سره هم داشت توم میکوبید منم از درد داد میزدم
سانا: ولش کننن وگرنه زنگ میزنم به پلیسسسسس
تا جیمین اسم پلیس و شنید سریع کشید بیرون....من نفهمیدم چیشد فقط میدونم اونقدری درد کشیدم و داد زدم بیهوش شدم
ادامه دارد....
۱۱.۴k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.