زمانی که تورا دیدم. part 2

سلنا صدام کرد
سلنا:هییی اوجین بیا دیگهههه
اوجین:اوه باشه
رفتم تو جمع و سلنا شمعاشو فوت کرد و جشن گرفتیم.
پایان جشن
کوک:ا.ت من دیگ میرم بای 😊
ا.ت:مواظب خودت باش😊
اوجین:ا.ت منم دارم میرم بای
ا.ت:اوه باشه عااا سلنا خیلی خوشگل بودی واقعااا
سلنا:اوه واقعا مرسی😄
اوجین:چرا ا.ت اینجوریههه
ا.ت:خب دیگ من برم بای
سلنا:باییی😘
ویو ا.ت
هوففف خیلی خسته شده بودم فقط میخواستم برم خونه بخوابم اخه پس فردا دانشگاه داشتیم هر چارتامون
رفتم خونه خوابیدم.
ویو کوک
برگشتم خونه و خوابیدم
فردا
ویو سلنا
گوشیم زنگ خورد و دیدم ا.ته
سلنا:سلام گاوه😂
ا.ت:سلام خره😂
(اصکی ا حرفای روزانه منو رفیق خرم😂رفیق خرم اعلام حضور کنه😂)
سلنا:چرا زنگ زدی؟
ا.ت:هیچی خواستم ا خواب بیدارت کنم😂
سلنا:خیلی گاویییی🤣
ا.ت:خیلییییی خرییی🤣
پایان مکالمه
ویو کوک
زنگ زدم به اوجین
کوک:سلام خوبی
اوجین:کارتو بگو
کوک:بیشعور بلد نیستی سلام کنییی
اوجین:بیشعور خودتی کارت چیه
کوک:ریدم دهنت
اوجین:گو نخور بحرف
کوک:تورو نمیخورم گوزو😂
اوجین:😂کارت چی بود؟
کوک:امرو بریم بیرون؟
اوجین:خودمون دوتایی؟
کوک:نه با سلنا و ا.ت
اوجین:ارههههه...ینی چیزه اها باشه اوکی
کوک:پ من برم زنگ بزنم به ا.ت توهم به سلنا بگو
اوجین:اهوم باشه
پایان مکالمه
‌رفتم به ا.ت زنگ بزنم
کوک:الو سلام ا.ت...