سی و نهم

دیا: باشه برو،، خیلی ذوق کرده بودم رفتم سری حاضر شدم که برم رفتم که سوار ماشین بشم که تاریکی متلق
اری: دیا دیا یا ابلفضل،، بردمش بیمارستان الان خوب میشه بین شکم زنگ بزنم متی یا نه زنگ زدم دیگه،، الو الو سلام متی خوبی ببین یه چیزی بهت میگم فقط نترس
متی: داشتم سکته میکردم نیک هم رفته بود تو اتاق منم درو روش قفل کرده بودم و داش داد میزد درو باز کن چیشده،، الو زود بگو ببینم چیشده
اری: متی فقط آروم باش ببین دیا تصادف کرده فقط زود بیاید اینجا دکترا میگن حالش بده
متی: چی واواقعا الان میمیام،، رفتم درو واسه نیک باز کردم و همچی رو واسش تعریف کردم و رفتیم به سمت تهران
اری: متی یه ساعته رسید فقط خداکنه این دوتا هیچیشون نشه
متی: دیا کو دیاکو(باداد)
اری: متی آروم باش نیک برو آب بگیر
متی: نه نمیخواد
اری: بیا بیا بشین آفرین ببین حالش خوبه فقط سرش یه ذره زخم شده دارن سرش رو بخیه میزنن
متی: یه ذره آروم شدم حالم بهترشد،، الان خوخوبع
اری: آره عالیه نیک برو آب بگیر
نیک: باش،، رفتم آب بگرفتم متی داش سکته میکرد خدایا به دادمون برس آب رو گرفتم و رفتم دادم داداشم
اری: دستت درد نکنه نیک متی بیا آب بخور
متی: نه نمیخوام
اری: بیا بخور مسخره بازی در نیار


برید تو خماری