فیک بی تی اس درخواستی p²
فیک_بی_تی_اس_درخواستی p²
دکتر میاد و میگه متاسفانه رفته کما(خدانکنه)و فعلا کاری از دست ما برنمیاد
جیمین با عجله زنگ میزنه به اعضا و بهشون خبر میده
اعضا با تموم سرعت خودشون رو میرسونن بیمارستان
همه از دور کنار کوک وایسادن و بهش نگاه میکنن
حاج اقا تهیونگ هم دارن قران و دعا میخونن
تا یک دفعه کوک چشمای قشنگشو باز میکنه
همه خوشحال میشن و گریه میکنن
دکتر میاد و علاعم کوک رو میبینه
دکتر: خداروشکر از کما درومده علاعمش هم خوبه
میتونه تا یک هفته ی دیگه مرخص شه
نامجون و جین پیش جونگ کوک میمون و اعضا من میرن براش چیزمیز بگیرن
(فروشگاه)****
جیهوپ : من چندتا میوا میخرم
تهیونگ : منم میرم سی چهل تا شیرموز بگیرم
جیمین : تهیونگ منم باهات میام
تهیونگ : باشه بدو میخوام برم ببینمش
جهیوپ : شوگا میشه تو با من بیای
شوگا : اره بریم
میرن کلی خوراکی و وسیله میگیرن و سوار ماشین میشن
میرسن بیمارستان
نامجون داره با جونگ کوک حرف میزنه
جین هم داره بهش کمپوت میده
اعضا میان داخل و میرن پیش کوک
تهیونگ اواین نفر میره من جونگ کوکو محکم بغل میکنه
جین:له شد ولش کنننننن
کوک: نه نمیخواد خوبم
تهیونگ محکم تر بغلش میکنه و میگه : ببخشید جونگ کوکا هیچ کدوممون نمیخواستیم اینجوری شه
جونگ کوک : عیبی نداره گذشته
بقیه هم از کوک معذرت خواهی میکنن
هر روز همون یه هفته همه باهم میرن دیدن کوک و شب ها هم یه نفر میموند پیشش
یه هفته هم تموم میشه و میرن خونه
تا هفته بعدش هم همه از جونگ کوک مراقبت میکنن
بهش غذا میدن
ماساژش میدن
میبرنش حموم (فقط تهیونگ اجازه دارها😂)
و .....
{پایان}
بچه ها من این سناریو رو چون درخواست داده بودن و قول داده بودم بنویسم نوشتم
و خدانکنه که اتفاقی برای هرکدوم فرشته هامون بیوفته
ایشالا که همیشه سالم باشن🤍😭
نظرتو تو کامنتا بهم بگو:)
دکتر میاد و میگه متاسفانه رفته کما(خدانکنه)و فعلا کاری از دست ما برنمیاد
جیمین با عجله زنگ میزنه به اعضا و بهشون خبر میده
اعضا با تموم سرعت خودشون رو میرسونن بیمارستان
همه از دور کنار کوک وایسادن و بهش نگاه میکنن
حاج اقا تهیونگ هم دارن قران و دعا میخونن
تا یک دفعه کوک چشمای قشنگشو باز میکنه
همه خوشحال میشن و گریه میکنن
دکتر میاد و علاعم کوک رو میبینه
دکتر: خداروشکر از کما درومده علاعمش هم خوبه
میتونه تا یک هفته ی دیگه مرخص شه
نامجون و جین پیش جونگ کوک میمون و اعضا من میرن براش چیزمیز بگیرن
(فروشگاه)****
جیهوپ : من چندتا میوا میخرم
تهیونگ : منم میرم سی چهل تا شیرموز بگیرم
جیمین : تهیونگ منم باهات میام
تهیونگ : باشه بدو میخوام برم ببینمش
جهیوپ : شوگا میشه تو با من بیای
شوگا : اره بریم
میرن کلی خوراکی و وسیله میگیرن و سوار ماشین میشن
میرسن بیمارستان
نامجون داره با جونگ کوک حرف میزنه
جین هم داره بهش کمپوت میده
اعضا میان داخل و میرن پیش کوک
تهیونگ اواین نفر میره من جونگ کوکو محکم بغل میکنه
جین:له شد ولش کنننننن
کوک: نه نمیخواد خوبم
تهیونگ محکم تر بغلش میکنه و میگه : ببخشید جونگ کوکا هیچ کدوممون نمیخواستیم اینجوری شه
جونگ کوک : عیبی نداره گذشته
بقیه هم از کوک معذرت خواهی میکنن
هر روز همون یه هفته همه باهم میرن دیدن کوک و شب ها هم یه نفر میموند پیشش
یه هفته هم تموم میشه و میرن خونه
تا هفته بعدش هم همه از جونگ کوک مراقبت میکنن
بهش غذا میدن
ماساژش میدن
میبرنش حموم (فقط تهیونگ اجازه دارها😂)
و .....
{پایان}
بچه ها من این سناریو رو چون درخواست داده بودن و قول داده بودم بنویسم نوشتم
و خدانکنه که اتفاقی برای هرکدوم فرشته هامون بیوفته
ایشالا که همیشه سالم باشن🤍😭
نظرتو تو کامنتا بهم بگو:)
۱۱.۱k
۱۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.