عاشقی اجباری pt3
از زبان ا.ت
رفتم به یه کافه و خب با تهیونگا قرارمون اونجا بودش و سر میز ۹ بودیم .
که دیدم یه اسلحه جلو سرمه دیدم تهیونگاست با تعجب بهش گفتم ا.م.. تهیو.ن.گ.ا ش.و.خیت.. گرفته
گفتش ببین دختره من اصلا نمی خوام بکشمت ولی اگه می خوای نکشمت باید باهام ا.ز.د.و.ا.ج کنی.
لپام سرخ شده بود سریع ازش دوری کردم و چون دیدم که اون مافیاست و از زندگی نا امید شدم ازش پرسیدم تو مافیایی. چیزی نمی تونست بگه و اسلحه رو انداخت پایین و حلقه ی طلایی رو به جلوم گرفت و همون پیشنهاد و داد و گفت مگرنه می کشمت چاره ای نداشتم و ....
پارت بعدی ۲۰ لایک خیلی هیجانی شد مگه نه ؟؟
رفتم به یه کافه و خب با تهیونگا قرارمون اونجا بودش و سر میز ۹ بودیم .
که دیدم یه اسلحه جلو سرمه دیدم تهیونگاست با تعجب بهش گفتم ا.م.. تهیو.ن.گ.ا ش.و.خیت.. گرفته
گفتش ببین دختره من اصلا نمی خوام بکشمت ولی اگه می خوای نکشمت باید باهام ا.ز.د.و.ا.ج کنی.
لپام سرخ شده بود سریع ازش دوری کردم و چون دیدم که اون مافیاست و از زندگی نا امید شدم ازش پرسیدم تو مافیایی. چیزی نمی تونست بگه و اسلحه رو انداخت پایین و حلقه ی طلایی رو به جلوم گرفت و همون پیشنهاد و داد و گفت مگرنه می کشمت چاره ای نداشتم و ....
پارت بعدی ۲۰ لایک خیلی هیجانی شد مگه نه ؟؟
۲.۲k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.