پارت۶🙂
خب خب بعد مدت هااا بالاخره میخوام پارت جدید داستانمو بذارم ببخشید خیلی طول کشید تا یادم بیاد😐
آخه میدونید این داستان عشق دوباره داستان شب منه من شبا اینو تو ذهنم برا خودم میگم بعد خوابم میبره پس این پارت ۶ خیلی وقته که گذشته😐اوکی خیلی زر زدم بریم ادامه😐💔
شروع👇🏻
و چشامو بستم و خوابم برد:)
اندکی بعد با صدایی از خواب پریدم😐
من:کیهههه صدا چی بود اصلاً🗿یکم گیج و منگ به اطرافم نگا کردم و بعد اینکه ویندوزم بالا اومد دیدم صدا دره:/ عجبببب:/
من:بیا داخل😐🗿
در باز شد و دیدم که یویی چان بود🥲
من:ها؟ یویی چان تو بودی؟
یویی:اوپس معذرت فکر کنم بیدارت کردم یا بیدار بودی؟
من:نه بابا بیدار بودم🗿
یویی:آخه...چشمات خوابالوعه🥲
من:عه آره خب اعتراف میکنم خواب بودم😐
که دیدم خندش گرفت منم مثل این منگلا و اما کیوت بهش نگا میکردم🥲
یویی:آممم خواستم بگم که خب😐آمم ای بابا یادم رفت🤦🏼♀️
من:به خودت فشار نیار آروم باش😐🥲
یویی:آمم یادم رفت یادم بیاد میام میگم🥲🤦🏼♀️
من:باشه:/
و اتاقو ترک کرد🥲
منم که خوابم بسی سبک بود دیگه خوابم پرید حالا خر بیارو باقالیرو بار کن😀💔🔪
من:هعی حوصلمممم😐برم یکم قدم بزنم بابا🥲
و پاشدم بدون معطلی رفتم در اتاقمو باز کردم اومدم از اتاقم بیرون🥲
و در عمارت شروع به قدم زدن نمودم نمد فازم چی بود:/
من:لا لا لا لا🥲
و خلاصه گشتم و گشتم و گشتم آخرم باز برگشتم تو اتاقم :/
من:هوف چه ساکته اینجا😐
ولش بذار ببینم اون مجله های کوفتی چی بود امان از برادر:/
مجله هارو جلد اولشو باز کردم و یا خدااا اینا چین دیگهههه😳😳😱
من:خاک تو سرت داداش :/
و باز کردم و داخلشو خوندم وای وای اینا چیهههه بسی سرخ شدم ولی همچنان میخوندم:/
بعد اینکه ۱۹ صفحشو خوندم*
من: خاک تو سرتتتت داداشششش😐😐🔪
خیلی خریییی😐😐🔪
و نشستم کلی به داداشم فوش دادم😐😂🗿
من:بی ناموسسس کره خرررر(به داداشم فوش میدمااا😂)
و بعد کلی فوش بالاخره آروم شدم😂😂🗿
؟:خسته نشدی انقد فوش دادی؟
پایان پارت ۶🥲
به نظرتون اون فرد کی بود؟🥲
در خماری بمانیددد تا پارت بعدی که اگر گشادیم نشه:/
جانهههه❤❤
آخه میدونید این داستان عشق دوباره داستان شب منه من شبا اینو تو ذهنم برا خودم میگم بعد خوابم میبره پس این پارت ۶ خیلی وقته که گذشته😐اوکی خیلی زر زدم بریم ادامه😐💔
شروع👇🏻
و چشامو بستم و خوابم برد:)
اندکی بعد با صدایی از خواب پریدم😐
من:کیهههه صدا چی بود اصلاً🗿یکم گیج و منگ به اطرافم نگا کردم و بعد اینکه ویندوزم بالا اومد دیدم صدا دره:/ عجبببب:/
من:بیا داخل😐🗿
در باز شد و دیدم که یویی چان بود🥲
من:ها؟ یویی چان تو بودی؟
یویی:اوپس معذرت فکر کنم بیدارت کردم یا بیدار بودی؟
من:نه بابا بیدار بودم🗿
یویی:آخه...چشمات خوابالوعه🥲
من:عه آره خب اعتراف میکنم خواب بودم😐
که دیدم خندش گرفت منم مثل این منگلا و اما کیوت بهش نگا میکردم🥲
یویی:آممم خواستم بگم که خب😐آمم ای بابا یادم رفت🤦🏼♀️
من:به خودت فشار نیار آروم باش😐🥲
یویی:آمم یادم رفت یادم بیاد میام میگم🥲🤦🏼♀️
من:باشه:/
و اتاقو ترک کرد🥲
منم که خوابم بسی سبک بود دیگه خوابم پرید حالا خر بیارو باقالیرو بار کن😀💔🔪
من:هعی حوصلمممم😐برم یکم قدم بزنم بابا🥲
و پاشدم بدون معطلی رفتم در اتاقمو باز کردم اومدم از اتاقم بیرون🥲
و در عمارت شروع به قدم زدن نمودم نمد فازم چی بود:/
من:لا لا لا لا🥲
و خلاصه گشتم و گشتم و گشتم آخرم باز برگشتم تو اتاقم :/
من:هوف چه ساکته اینجا😐
ولش بذار ببینم اون مجله های کوفتی چی بود امان از برادر:/
مجله هارو جلد اولشو باز کردم و یا خدااا اینا چین دیگهههه😳😳😱
من:خاک تو سرت داداش :/
و باز کردم و داخلشو خوندم وای وای اینا چیهههه بسی سرخ شدم ولی همچنان میخوندم:/
بعد اینکه ۱۹ صفحشو خوندم*
من: خاک تو سرتتتت داداشششش😐😐🔪
خیلی خریییی😐😐🔪
و نشستم کلی به داداشم فوش دادم😐😂🗿
من:بی ناموسسس کره خرررر(به داداشم فوش میدمااا😂)
و بعد کلی فوش بالاخره آروم شدم😂😂🗿
؟:خسته نشدی انقد فوش دادی؟
پایان پارت ۶🥲
به نظرتون اون فرد کی بود؟🥲
در خماری بمانیددد تا پارت بعدی که اگر گشادیم نشه:/
جانهههه❤❤
۵.۶k
۲۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.